خط هدف

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد....

خط هدف

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد....

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

1. باورسازی درونی

2. بدیهی سازی درونی

 

چه بخوای چه نخوای، فعلا به دلایلی تو این مرحله ای.... تا وقتی در اثر حرکت در حالات جدید و بهترت تو خط اصلی قرار بگیری و دوباره زندگیت رو روال بیفته و به اوج برسه، موارد زیر رو رعایت کن:

- فعلا تو شرایطی نیستی که پوچیات درست نما برای همیشه از اطرافت محو شده باشند؛ کاری که باید بکنی اینه که: فقط کاری به کارشون نداشته باش و رو اصل تمرکز کن، بدون تلاش و تأکید برای اثبات درستی یا نادرستی چیزی.... فقط نگاهت رو بدون اصرار و فشار رو دیدگاه اصلی و همیشگیت (فقط انسانیت) نگه دار و بذار تا جا افتادن کامل مسیر کلی نگرانه و سطح بالانگرانه اصلیت همه چیز.... رو هوا باشه و فعلا عجله ای برای ته نشینی سریع و کوتاه مدّتش نداشته باش.... این زمان لازمه تا از مسیرهای پوچ این چند سال فاصله بگیری و کم کم .... وارد مسیر اصلی بشی....

-به خاطر ناراحت بودن از وضعیت بی ثبات فعلی، همه چیز رو به هم نزن.... وضعیت ناپایدار و آشفته فعلی رو تحمل کن و همچنان مثل گذشته خط مستقل خودت رو در کنار پوچها و سطح پایینهای احتمالی ادامه بده و هیچ تلاشی برای درست کردن یا آموزش آنها نکن....

  - الان با توجه به اینکه هنوز همه چیز.... رو هواست و هنوز ته نشین نشده، تا قبل از سفت شدن و شکل گرفتن کامل، وقت ساختن تصورت از خودت و اصول و دیدگاه هاته.... چاره ای نیست، همیشه بازگرداندن کلیات و اصول مهم و اصلی با این حالات بینابین و بی ثبات مواجهه تا این چندین سال دوری از نگاه صحیح و همیشگی و اصلیت جبران بشه.... پس وقت خوبیه که حالات و تصور اصلیت از خودت رو نهادینه کنی و زندگیتو شکل بدی:

- ندیدن یک سری افراد و پوچیات به معنی واقعی.... آنهایی که متناسب با راه و مسیر صحیح تو رفتار نمی کنند، (به جای درست کردنشون) کنار بزن و برای همیشه و از ته وجود دیگه نبینشون....

پر کردن همه زندگیت از اون چیزایی که می دونی زندگی تو در غیر از اونا معنی نداره.... حسش هم که نیست، اما حداقل ظاهر زندگیت رو تا تثبیت موقعیت حفظ کن.... قرار بذار که یک سری اصول و تصورات از خودت رو به شکل بازی لذت بخش دنبال کنی:

- من که زندگی ندارم....، پس منم تا اطلاع ثانوی و برگشتن به اوج حالات اصلی و دلخواه، تصورم از کل زندگی جز این دو مورد نیست:

- (رسیدن به این باور که: ) تمام 24 ساعت شبانه روز رو مثل 2 ساعت یا 2 دقیقه می بینم که توش بدون سر بلند کردن از روی ک.... د.... یا کارهای مرتبط با د.... مثل م.... و پ....ها، با س.... ن.... مشغول د.... خ.... (یا کارهای ای....) هستم، و هیچ تصور دیگری از زندگی ندارم و از غیر از این حالت در زندگی بی خبرم.... زندگی من تا اطلاع ثانوی جز این حالت نیست.... نگران زندگی
نکردنت نباش، این همه به هدر رفته....، بذار مدتی هم اینطوری بگذره و هدر بره....

- پس تا اطلاع ثانوی، کل زندگی یعنی: تمام 24 ساعت = 2 ساعت غرق د.... بودن (یا غرق حالات ای.... بودن) بدون خبر داشتن از غیر آن.... مسلما س.... ن.... در این روش در انجام کارهای د.... یا ای.... و اتمام و نهادینه کردن فشرده صدها مورد از اینها در کمترین زمان ممکن (2 دقیقه) نقش کلیدی دارد.