همین قدر بگویم که اگر دکتر احمدی نژاد انتخاب نمی شد، دیگر نمی توانستم به ملت ایران افتخار کنم....
بار دیگر طرز فکر حاکم بر جامعه ایران برای همه اثبات شد.
همین قدر بگویم که اگر دکتر احمدی نژاد انتخاب نمی شد، دیگر نمی توانستم به ملت ایران افتخار کنم....
بار دیگر طرز فکر حاکم بر جامعه ایران برای همه اثبات شد.
من نمی دونم چرا دوست ندارم برای کاندیدای مورد نظرم تبلیغ کنم. دوست ندارم دلایل خاص مد نظرم رو ذکر کنم. حتی زیاد دوست ندارم در این رابطه تو وبلاگم مطلب بنویسم. همه دلایلی که دیگران می گن درسته. اما من در یک کلام می خوام بگم که... نمی دونم برای همه همینطوره یا فقط بعضیها اینطورند. من همینکه یه شناخت کوچیک از کسی پیدا کنم، مثلا یه صحنه از رفتار طرف رو ببینم، یا حتی گاهی عکس طرف رو، یا اینکه طرفدارانش کیا هستند... هر کدوم از اینا کافیه که بشه تا آخر خط رو خوند. البته نمی گم که تحقیق نمی کنم. بلکه نظرم اینه که همه چیز کاملا مشخصه، از همون اولش.
در یک کلام، به احمدی نژاد رای می دهم زیرا اگر رئیس جمهور بودم، همان اقدامات او را انجام می دادم....
- برای دستیابی به موفقیت، یک ویژگی وجود دارد که فرد باید آن را داشته باشد و آن مشخص بودن هدف است. به عبارت دیگر، فرد باید بداند که چه می خواهد و تمایل شدید برای به دست آوردن آن داشته باشد.
ناپلئون هیل
- میزان موفقیت هر فرد بسته به این است که تا چه اندازه می تواند نیروهایش را در یک سو متمرکز سازد.
اریسون سووت ماردن
- نخستین قانون موفقیت تمرکز است. یعنی اینکه تمام نرژی خود را روی یک نقطه متمرکز نمایید، مستقیما به سمت آن حرکت کنید و به راست و چپ منحرف نشوید.
ویلیام ماتیوس
- هنگامیکه همه نیروهای جسمی و ذهنی متمرکز می شوند، توانایی فرد برای حل مشکلات به طور حیرت انگیزی چند برابر می شود.
نرمن وینسنت پیل
- تمرکز به معنای واقعی کلمه، توانایی معطوف داشتن ذهن به یک موضوع واحد است.
کمار
- میزان کارایی شما هر چه باشد، توانایی بالقوه تان بیش از آن است که تا کنون توانسته باشید آن را به فعل درآورید.
جیمز تی. مک کی
- تمام افکار خود را روی کاری که دارید انجام می دهید متمرکز نمایید. پرتوهای خورشید تا زمانیکه متمرکز نشوند، نمی سوزانند.
الکساندر گراهامبل
- افرادی که توانایی نسبتا متوسطی دارند، نیز می توانند کارهای بزرگ انجام دهند، به شرط آنکه هر بار تمام نیروهای خود را به طور خستگی ناپذیر روی یک چیز متمرکز کنند.
ساموئل اسمایلز
- نخستین شرط لازم برای موفقیت این است که نیروهای جسمی و ذهنی خود را به طور پیوسته و خستگی ناپذیر روی یک مسأله متمرکز کنید.
توماس ادیسون
- تمام سرمایه های خود را یکجا جمع کنید، همه استعدادهای خود را گرد آورید، تمام نیروهای خود را سازماندهی کنید و همه تواناییهای خود را برای تسلط روی حداقل یک زمینه کاری متمرکز نمایید.
جان هاگای
- هر چه بیشتر زندگی می کنم، بشتر اطمینان حاصل می نمایم که تفاوت عمده بین انسانها، بین انسان ضعیف و قوی، در میزان توانایی یا اراده شکست ناپذیر آنهاست. بدین معنا که انسان قوی هنگامی که هدفی را برای خود مشخص می کند، دو راه بیشتر پیش رو ندارد: یا مرگ یا پیروزی.
سر توماس فاول باکستون
- هر عادتی در ابتدا مانند یک نخ نامرئی است، اما هر بار که یک عمل را تکرار می کنیم، این نخ را ضخیم تر می نماییم و یک تار دیگر به آن اضافه می کنیم، تا اینکه بالاخره تبدیل به طناب ضخیمی می شود که برای همیشه فکر و عمل ما را محصور می کند.
اریسون سووت ماردن
- تمرکز تمام انرژی تان بر روی تعداد محدودی از هدف ها، به زندگی شما نیروی بیشتری می دهد.
نیدو کیوبین
- راز این است: با تمرین مدام یاد بگیرید که چگونه توانایی های خود را حفظ کنید و هر لحظه آنها را روی یک نقطه متمرکز نمایید.
جیمز آلن
یادش بخیر چندین سال پیش یکی از بچه ها تو دانشگاه می خواست کنفرانس بده و درباره تحقیقی که کرده بود، برای دانشجویان دانشگاه صحبت کنه؛ تو اسلاید آخر اینو نوشته بود:
انسان اگر بخواهد کاری را انجام دهد، راهش را پیدا خواهد کرد
و اگر نخواهد کاری را انجام دهد، بهانه اش را پیدا خواهد کرد
.....................................................................
* البته معلومه که منظور از کار در اینجا، کار مثبت و ارزشمنده.
دیروز بعد از مدتها دوباره رفتم خوابگاه و یه سری به بچه ها زدم. اتفاقاً همون شب آقای دکتر احمدی نژاد، به طور سرزده اومدند خوابگاه تا به وضع خوابگاه رسیدگی کنند. اولش بچه ها خبر نداشتند، اما کم کم همه خوابگاه خبر شدن و ریخنتد دور رئیس جمهور و دیگر مسئولینو گرفتند. همه سعی می کردند خودشونو برسونن جلو و حرفاشونو بزنند. جمعیت با سرعت مورچه حرکت می کرد و بالاخره رسیدیم تو سالن و بعد از کلی سر و صدا و سرود خوندن و ... گفتند بچه ها برن بالا و مشکلات رو یکی یکی مطرح کنند.... بماند... فقط بگم که از بعضی از بچه ها که به نظر من جو گیر شده بودن و ... خیلی اعصابم خورد شده بود و .... اصلا من به درد اینطور مطلب نوشتنا نمی خورم.
خیلی از بچه ها مشکلاتشون رو به صورت نامه نوشتن و تحویل دادن، تو اون اوضاع شلوغ هر کسی رو می دیدی داشت دنبال چند سانتیمتر کاغذ و یه خودکار می گشت، اما به زور یه تیکه کاغذ گیر می اومد. تا اونجا که من می دونم، امروز از دفتر ریاست جمهوری زنگ زدن به بعضی از بچه ها و ازشون خواستن که آدرسشونو بگن تا جواب نامه رو براشون بفرستند (چون بعضی ها فقط شماره تلفن نوشته بودند). بچه ها از فرصت استفاده کردن و غذای خوابگاه رو نشون رئیس جمهور دادن؛ قابلمه بود که روی دست بچه ها می گشت و دست به دست می شد.
چیزی که باعث شد این پست رو بنویسم اینه که چقدر خیلی از بچه ها بی فرهنگ و بی اب بودند. نمی دونم جلوی دیگر مسئولین هم جرأت می کردند اینطور با جسارت حرف بزنند؟ تا یکی کوتاه میاد و بهشون رو میده پررو میشن؛ جو گیر میشن. دلم می خواست همونجا حالشونو بگیرم. به نظر من که اصلا درست رفتار نکردند. البته بیشتریها رو دارم میگم، نه همه.
خلاصه آقای دکتر احمدی نژاد ساعت ١:٣٠ بامداد تازه اقدام به ترک سالن کردند و تا کاملا از خوابگاه بیرون رفتند، فکر کنم حدود ١٠ یا ١۵ دقیقه دیگه هم طول کشید. تازه فکر کنم بعد از اون هم باید جای دیگه ای می رفتند.
انسان باید تو زندگی یه مسیر خاص رو بسیار دقیق و مشخص، برای خودش انتخاب کرده باشه، و تا آخر زندگی رو اون پافشاری کنه و حاضر باشه جونشم در این راه بده. این مسیر می تونه سیاسی، علمی، هنری، و... باشه، به درست و غلطیش هم کار نداریم؛ مهم اینه که شخص بالاخره زندگیش به یه هدفی محکم شده باشه و شکل زندگیش کاملا مشخص شده باشه. به همین دلیل هم هست که انسان وقتی به طرفداران مسابقات فوتبال نگاه می کنه که طوری برای وارد شدن به استادیوم خودکشی می کنن که انگار مهمترین اتفاق زندگیشون داره رخ میده، از خودش خجالت می کشه (یه بارم از آقای پناهیان مشابه این رو شنیدم)؛ چون بالاخره اونا یه چیزی رو دارن که براش از جون مایه بذارند، براش تلاش کنند و از ساعتها و حتی روزها قبل برای یه دیدار کوتاه مدت (که در واع ارزش زیادی هم ندارد) به تکاپو بیفتند؛ اما بدبخت اون کسیه که هیچ چیز نداره که تو زندگی دلش رو بهش خوش کنه. واقعاً این طور زندگی خیلی خشک و سخت و طاقت فرساست. (البته مسلماً نمی خوام بگم که دل بستن به پوچیات از هیچ بهتره، فقط خواستم اهمیت مسأله رو بیان کرده باشم...).
معمولاً تو شهرای بزرگ (به ویژه تهران)، وضعیت مردم عموماً مشخصه: دسته مؤمنان مشخص و جداست، دسته افراد بی ایمان هم جداست. طرفدارای حکومت مشخصند، مخالفها هم تقریبا قابل تشخیصند. انسانهای پاک رو میشه از رو لباسا و رفتار و حرکاتشون تشخیص داد. خلاصه هر چیزی مشخصه ای داره. اما در بسیاری از جوامع کوچک (البته نه همه شون) تا اونجا که من دیدم، تشخیص مردم و نوع تفکراتشون خیلی راحت نیست (البته نه همه مردم). طرف چادریه، اما روی مسائلی که باید، تعصبی نداره (و چه بسا مخالف بعضی چیزا، از جمله حکومت باشه)؛ طرف انسان خوب و پاکیه و اعمال عبادیشو انجام می ده، اما بنا به عرف اون جامعه کوچک، نوع لباس پوشیدنش زیاد پسندیده نیست. زندگی تو اینطور جامعه ای به نظر من خیلی سخته (البته نه برای همه)، اینه که به نظر من توی جوامع بزرگ، بهتر میشه مسیر زندگی رو تو هر زمینه ای مشخص کرد، البته مسلماً استثناء هم وجود داره.
تا حالا هر کی می گفت برای سرکار رفتن باید پارتی داشته باشی، به نظرم بی انصافی میومد و با خودم می گفتم که حتما خودش زیاد تلاش نکرده. همه جا رو پر کرده بودم که کار برای رشته ما زیاده و اصلا اسم بی کاری رو هم جلوی من نیارید. اما الان، بعد از حدود 6 ماه که از فارغ التحصیلیم می گذره، میبینم زیادم بی راه نمی گفتن. برام عجیبه؛ اگه بشه بی کار موندن فارغ التحصیلان رشته هایی که تو جامعه زیادند رو توجیه کرد، در مورد رشته های کمیاب و مورد نیاز جامعه چه توجیهی وجود داره؟ هر جا مراجعه می کنی، اولین چیزی که ازت می خوان معرّفه. تازه وقتی هم که معرّف داری، میگن چون سابقه نداری، قبول نیست. یکی نیست به اینا بگه خوب هر کس باید از جایی شروع کنه تا سابقه دار بشه. من موندم یه عده چطوری بلافاصله بعد از فارغ التحصیلی سر کارند؟ من همیشه از پارتی و پارتی بازی بدم میومده و بدم میاد. اما این خود سازمانها هستند که با این طرز عملکردشون جامعه رو به این سمت سوق میدن. واقعا فردی یا گروهی تو جامعه ما برای رسیدگی به این مشکل که تقریبا فراگیر هم هست، وجود داره؟
چقدر شیرینه که آدم فقط دنبال اهداف و مهماتش باشه
و براشون اینقدر تلاش کنه
که خسته بشه و توانش تحلیل بره
(البته همین خستگی هم شیرین و جذابه)
نقطه