خط هدف

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد....

خط هدف

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد....

از زیر صفر به اوج..

چهارشنبه, ۲۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۲:۰۰ ب.ظ

یه نفرو میشناسم (که البته نماینده خیلی هاست..) که اولش مثل خیلی های دیگه سرگردون بود..

انسان باید دائماً خیلی درست یا حداقل نسبتاً درست زندگی کرده باشه تا بدونه تو زندگی داره چی کار میکنه و زندگیش رو به جلو و پیشرفت باشه.. (که البته خیلی کار سختی هم نیست این زندگی درست، فقط از اول باید مواظب بود..)

در واقع یه اشتباه باعث شده بود که از مسیر درست فاصله بگیره و احساس کنه که سطحش به اندازه انتظارش از خودش بالا نیست و..

با اینکه صبح و شب درس میخوند و در تلاش کم نمیگذاشت، اما مسلماً وقتی بخش عمده ای از مسیر اشتباه باشه، قوانین آفرینش انگار اینطوریه که اون کار به سرانجام نمیرسه و حتی باید دوباره کاری بشه.. چون فقط کاری به نتیجه میرسه که انسان وقتی انجامش میده که با تمام وجود (حداقل در حد توان و اطلاعات) تو مسیر درسته..

اولین کاری که کرد، این بود که خییییلی دعا کرد و از خدا کمک خواست. مناجات ها و درد دل هاش با خدا حقیقی تر میشد و در راستای یافتن راه حل مشکلش بود.. و البته که خدا کمک میکنه..

بعدش به هدف علمی اولیه ش رسید (که مدتها براش 24 ساعته تلاش کرده بود و در حد خودش کم نگذاشته بود). و همینکه وارد این وادی از مسیر علمیش شد، یهو احساس کرد سطحش داره به زور بالا میره.. (خیلی ها رو میشناسم که اینطوری خدا سطحشون رو یهو بالا کشیده..)، احساس میکرد که توفیق اجباری نصیبش شده و بین افرادی گیر کرده که دارند زیادی تحویلش میگیرند و در سطح بالایی باهاش رفتار میکنند.. که خب اون نه آمادگیش رو داشت و نه توانش رو در خودش میدید که دائماً انقدر سطح بالا رفتار کنه.. اما با خوشحالی زیرپوستی و تلاش روئین مجبور شد خودش رو در همون سطح بالا تنظیم کنه و وفق بده.. با انگیزه ای که از بودن توی جمع رقبا به دست آورده بود، عزمش رو جزم کرد که از هر کار دیگه ای تو زندگی نرمالش بزنه و وقت و انرژیش رو بدون ثانیه ای تلف شدن روی ارتقاء خودش برای بهترین بودن در اون جمع بذاره، چه به لحاظ درسی و چه ابعاد سطح بالای شخصیتی..

کم کم وارد وادی رقابت درسی شد.. که خب در این وادی، فرد در سطح بالایی از آمادگی برای یک زندگی درست و دوری از اشتباهاتش قرار میگیره.. اولش فکر میکرد که موقتاً مجبوره اون مسیر اشتباه رو کنار بذاره.. اما این مراحل رقابتی ادامه داشت (در واقع توفیق اجباری ای که خدا نصیبش کرده بود..) و مجبور بود همینطور پشت سر هم، نه فقط پرداختن به اون مسیر اشتباه رو به تعویق بندازه، بلکه کل زندگی نزمالش رو هم کنار گذاشته بود تا در اطلاع ثانوی بهش برسه.. 

خب این مراحل رقابتی و توفیق اجباری اونقدر طول کشید که کم کم از اون اشباه بدش اومد.. (مداومت واقعاً چیز مهمیه..) و نقطه عطف زندگیش کلید خورد.. وقتی اون مراحل رقابتی از اوج خودش خارج شد و یه کم کار برای پرداختن به زندگی معمولیش راحت تر شد، متوجه شد که دیگه اصلاً علاقه ای به اون سبک زندگی قبلی نداره (حتی کارهایی مثل تفریحات معمولی یا وقت گذروندن با دوستان و..). در پایان این دوران، سطحش بالاتر رفته بود و دیگه خودش رو تقریباً همتای اون گروه میدید.. در واقع به آرزوش رسیده بود که به لحاظ اونچه افتخارآمیز مینامید، سطحش و شخصیتش بالا رفته باشه.. به لخاظ درسی هم که دیگه تقریباً راحت تر به نتایج دلخواهش میرسید و خوب درس خوندن براش عادی شد و دیگه حالت عقده نداشت که جزو خوبهای علمی باشه (در حدّ خودش..)

بعدش بیشتر به سمت خدا کشیده شد و براش مهم بود که حالا که اهداف درسی و شخصیتیش تقریباً مطابق دلخواهشه، به لحاظ ایمانی هم چیزی از دیگران کم نداشته باشه.. شروع کرد به بیشتر قرآن خوندن (که البته این کار رو از مراحل قبلی هم استارتش رو زده بود..) و کم کم متوجه شد که دیگه اصلاً از یه سری اشتباهات خوشش نمیاد!.. بدون اینکه بدونه اون کار خیلی اشتباهه یا قصد ترکش رو داشته باشه.. فقط مداومت به خوبی ها انقدر روش تأثیر گذاشت که دیگه ناخودخواسته از خیلی از بدی ها بدش میومد..

البته این رو هم بگم که این طرف، یه ویژگی داشت و اون اینکه وقتی یه چیزی رو به عنوان یک "خوبی" میفهمید، دیگه حتی الامکان ترکش نمیکرد و عمداً اون کار رو کنار نمیذاشت.. یعنی اهل به سود خودش رفتار کردن بود و هر چقدر از منافع خودش میدونست، دیگه ولش نمیکرد (یا اگر موقتاً تغییر سبک زندگی میداد، متناسب با سودی بود که مد نظرش بود؛ حالا درست یا غلط، تلاشش سود رسوندن به خودش بود و در این زمینه کم نمیذاشت..)

بعدش هم کم کم باز هم به لحاظ شخصیتی رشد کرد تا حسابی  همسطح درست حسابی های جامعه شد.. بعد هم دیگه افتاد رو دور زندگی درستی که با سودهای ناخواسته همراهه.. همون نوع زندگی ای که انسان های درست و در مسیر که از اول سطح بالا آفریده شده اند دارند.. یعنی بدون اینکه خودش برنامه ریزی کنه، براش خیرهایی پیش میومد که یک زمانی، آرزوش بود و نمیدونست چطور حتی به یکی از این موارد برسه..

اینطوری بود که از هیچ به همه چیز رسید و ما شاء ا... همچنان در حال پیشرفته..

 

اینو مقایسه کنید با اون افرادی که از اول خاص آفریده شده اند و همه نوع سرمایه وجودی رو داشته و دارند، اما با عدم تمرکز روی به سود خودشون رفتار کردن و ول کردن خودشون بدون برنامه مشخص و هوشمندانه، همه چیزشون رو از دست دادند.. طوریکه از اول تو این وادی بودند که بدون تلاش، به خیلی خیرها و خوشبختی ها سوق داده میشدند، اما با گذر زمان (و مداومت به دور بودن از مسیر دقیق و درست اصلی و دور بودن از سودرسانی شخصی) به اون نقطه ای رسیدند که دیگه براشون حتی یک مورد از آرزوهاشون دور از دسترسه یا با سرعت و راحتی همراه نیست..

در واقع اینها باید همین زمان حال رو دریابند و غرق خیرهای موجود در زمان حال بشن و مسیر درستی که میشناسند رو به دور از ناخالصی ها ادامه بدهند تا با گذر زمان و مداومت به مسیر منتخب، مجدداً به زندگی نرمال و سطح بالای خودشون برگردند..

در واقع، هر گام از این مسیر مداومت، مثل پارو زدنه.. اینها پیشروی مسیرشون دچار اشکال یا کُند شده چون پارو نمیزنند، و انتظار دارند به ساحل برسند!.. خب اگه دوست داری سریع تر برسی، سریع و بیوقفه و البته با سرخوشی و لذت، پارو بزن..

  • ۰۲/۰۴/۲۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی