خط هدف

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد....

خط هدف

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد....

۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

مشکل اینه که تو زیادی فکر می کنی؛ زیادی دنبال راه حل می گردی.... تو فکر می کنی عقل کلّی؟.... تو فقط لطف کن کاری نکن (به پارازیتهای اطرافت فوری واکنش نشون نده و به فکر راه حل نیفت).... اون وقت خدا خودش دروازه ها رو به روت باز می کنه و مسیر رو نشونت میده.... اون وقته که بازم باید بدون فکر زیادی و قواعد تعیین کردن و.... فقط یکسره بری جلو....

هرگز حتی برای لحظه ای، حتی نگاهی هم به مرحله گذشته- که با موفقیت به اتمام رسیده- (حتی اگه ذره ای نفع درش می بینی) ننداز.... مرحله قبل دیگه تمام شد و عصاره مفیدش به عمیق تری بخشهای وجودت نهادیه شد و دیگه وجود نداره.... فقط (بدون فکر و قاون تعیی کردن) توجهت رو روی اصل زندگیت بذار....

 

 

به هر امری توجه کنی، همان می شوی و همان می شود....

ارزش تو متناسب با همان چیزی است که برایت مهم است....

این روال اصلی و طبیعی توست[و فرق تو با دیگران (عادی) این است] که فقط به آن سه قله کار داری و فقط آن سه قله را میبینی و  می شناسی و فقط این اصلها مهم هستند و سایر چیزها برایت پوچ است و حقیقت هم این است که درجه اهمیتشان صفر است، و فقط اصل ماجرا وجود دارد و همه چیز همین است و بس.... 

مشکل تو الان اینه که با وجود داشتن بهترین سرمایه ها و مشخص بودن مسیر مختص خودت، گاز نمیدی. الان دقیقا فقط وقت گاز دادنه.... خیلی خیلی باید روش به طور پیوسته و بی وقفه و با سرعت بی نهایت پافشاری کنی که وارد مرحله اولیه و اصلی بشی.... تو الان دیگه اون ور دامنه ای و حق نداری جز گاهی آن هم فقط در حد اشاره لحظه ای با مرحله قبل از این دامنه کار داشته باشی؛ بلکه باید رو دو مورد اصلی این طرف که راه اصلیته تمرکز کنی و با دائما سریع و بی وقفه جلو بری....

ای چند خط رو تو وبلاگ http://soltaniraha.ibsblog.ir خوندم که به نظرم خوب اومد:

هر کارى را که در دست گرفتید کاملاً خود را در آن غوطه‏ورسازید . ایده‏ها، هوش، ذکاوت، آگاهى، درک، به کسانى داده مى‏شود که با تمام وجود خود را در حرفه و یا هر کار سازنده‏اى غرق کنند، اگربخواهید براى کسب ایده‏هاى جدید مدت زمانى دست از تلاش‏ بردارید و به استراحت بپردازید بسیار راه بیهوده‏اى را پیموده‏اید... نابغه‏شدن 90% به تلاش بستگى دارد، براى اینکه در حرفه خود نابغه‏شوید خود را در آن غوطه‏ور سازید.

این چه نیرو و قدرتى است؟ باور کنید نمى‏توانم بیان کنم! آنچه‏فقط مى‏توانم بگویم این است که وقتى انسان در چنان حالت روحى ‏قرار مى‏گیرد، که دقیقاً مى‏داند چه مى‏خواهد و از صمیم قلب مصمم‏است که تا زمانیکه به خواسته خود نرسیده ، دست از تلاش برندارد، این توان و نیروى جادویى که استقامت و پشتکار است ، در او ظاهرمى‏شود.پرتلاش و پر انرژی باشید.

(خود ب بی نهایت وکاملا بدیهی بودن آنچه م به آن ب: تصورت از خودت: ن همون د است که:.....)

یک شعار برای خود انتخاب کنید و هر روز آنرا برای خودتان تکرار کنید.

یاد بگیرید که نظر شما تنها نظری است که اهمیت دارد. افکار و نظرات بی اهمیت دیگران را کنار بگذارید. فقط خودتان هستید که باید واقعیت زندگی را برای خود آشکار کنید.
دور و برتان را با افرادی پر کنید که تحسینشان می کنید. وقتی با کسانی هستی که افراد موفقی هستند (بیشتر جو موفقیتت می آید....)

 

از سر بالایی که می خواهی بالا بروی (مخصوصا اگر سُر باشد....)، باید قدمها را به سرعت و بی وقفه برداری، با جهش در کمترین زمان ممکن و بدون وقت تلفی به سمت بالا حرکت کنی؛ وگرنه نیروی جاذبه و سُر بودن مسیر آماده اند که تو را به پایین بکشانند و آن همه زحمتی را که برای بالا رفتن تا آن نقطه کشیده بودی، هدر دهند، انگار نه انگار که آن همه وقت و انرژی صرفش کرده بودی (پس خیلی مراقب باش و با چند لحظه بی حوصلگی و نارضایتی از خودت زحماتت را هدر نده، چرا که اگر همچنان ادامه دهی، اتمام این مرحله نزدیک است....). این عزم راسخ و بی وقفه و سریع حرکت کردن به ویژه تا هنگامی که هنوز در دامنه ای، خیلی مهم است، اما همینکه کم کم از آن دامنه پرشیب گذر کردی و به جای نسبتا مناسبی رسیدی، مرحله قبل پشت سر گذاشته شده است و از شدت جاذبه رو به پایین دامنه هم کم می شود و آماده ورود به مرحله بعد و دنیای جدید می شوی....، به طوری که با تلاشی که این بار با لذت بیشتر و سختی کمتری همراه است، وارد مرحله سرازیری می شوی و کم کم حرکت در مرحله جدید بسیار آسان و لذت بخش خواهد شد....، و به دنیای اصلی خودت که زندگی واقعی توست....، وارد می شوی.... 

 

به جای حتی لحظه ای توجه به آنچه دوست نداری، فقط به چیزهایی که دوست داری، قبولشان داری و می پسندی فکر کن و در مورد آنها غرق در اوج لذت شو و از اون ور بومشون بیفت....، و هر اثری از آثار آنچه خوشت نمی آید را از زندگیت پس بزن و از آن سریع رو برگردان.... اصلا نمیخواد باهاش بجنگی و برای از بین بردنش راه حل ارائه بدی....، کافیه به زندگی عادیت ادامه بدی و طبق معمول رو اصول و لذتهای خودت تمرکز کنی تا کم کم اون مورد ناخوشایند ضعیف بشه و اون وقت رو اصولت به طور خاص کار کنی تا جایگزینش بشن....

تو اصلا نباید حتی یک لحظه از وادی لذتهات بیای بیرون، چه برسه به اینکه بخوای چیزی رو که مطابق با لذتهات نیست، اصلا بهش  اجازه ورود و معرّفی بدی...، تا چه رسد به اینکه توش عمیق بشی و برات مسأله ساز بشه که حالا بخوای حلش کنی و اعصابت برای نحوه حل کردنش خورد بشه!... همیشه گفتم در مورد اصول و لذتهات خیلی و.......... پیشه کن....

 

* البته مسلماً منظور از این مطلب، لذتهای مربوط به اوج حالات انسانی است و لازمه انسان اول بدونه اصلا چی خوبه و چی بد، چی حقیقت داره، چی واقعا مهمّه و....

 

- خودت رو گول نزن، باید به این حالت طبیعی خودت برسی که در کمترین زمان ممکن، بی نهایت کار انجام بدی.... این حالت طبیعی و واقعی زندگی توست، باید با تمرین و تکرار (برای دراومدن از تن پروری) تا دوباره عادت دادن خودت، به روال طبیعی زندگیت برسی.... اون قدر سریع و بی وقفه، دوباره و سه باره و چند باره اون کار رو انجام میدی تا تو جو اون کار بری و وارد دنیای اصلی خودت بشی.... با توجه به روش زندگی تو که با دیگران فرق دارد، و فقط چیزهای خاصی را می بیند و می خواهد، باید در عمل و واقعیت، هر یک دقیقه یک خصوصیت و کار مهم تو (شامل بی نهایت کار مربوطه) به اوجش برسد و تمام شود....

- برای تو طبیعی و آسونه که کاری رو (در خط هدفت) به راحتی غرقش بشی و تو جوِش بری و دیگه ازش بیرون نیای و بهش گیر بدی و فقط همون یه کار رو صبح و شب، حتی بدون فکر قبلی انجام بدی، انگار که همون یه کار رو داری....

- تو و ابزار کارت رو هرجا بذارند، برات فرقی نمی کنه، می چسبی به کارات. یعنی صرفنظر از زمان و مکان به اهداف و مهماتت عمل می کنی.... کافیه یه کتاب درس مربوطه رو بهت بدن یا یه لپ تاپ کنارت بذارن تا بدون توجه به اطراف، بچسبی به کارت و اطرافت رو اصلا نبینی....

- در هر یک از کارها و مهماتت، خیلی به آخرش فکر نکردن و فقط با لذت اون کارو انجام دادن....

اگه حتی یک ساعت به تو بگذره که در حال عمل به یکی از مهمات و اعمال مرتبط با اهدافت نباشی، یعنی با دست خودت همه زحماتت رو داری هدر میدی....

یک راه وجود داره، نه بیشتر و نه کمتر، و اون اینه که همینکه حس اولیه دست داد و خودت رو در ابتدای راه و آماده دیدی- قبل از اینکه حال و هوای پوچیات دیگران اعصابت رو خورد کنه و قبل از اینکه توجهت از مهمات خودت به سمت دیگران (عادی) بره- تو خط هدف حرکت کنی و چشم و حال و هوات رو از خط مسیرت برنداری و تو همون جو و حال و هوا، کارها و مهماتت رو یکی پس از دیگری به طور بی وقفه (یعنی قبل از اینکه از حال و هوا در بیای) و  با رعایت سایر اصول (مثل سرعت و حرص برای امور پسندیده خاص....) انجام بدی و فقط بی وقفه (یعنی بدون در اومدن از اون حالت و بدون اینکه ساعتی از عمل دست بکشی) پیش بری و پیش بری.... در این حالت کاملاً داری تو یه خط حرکت میکنی، با سرعت و بدون مانع از طرف دیگران (عادی)؛ بدون اینکه کارهای دیگران و پوچیاتشون به مسیر تو ربطی پیدا کنه، انگار که اصلاً نیستن...؛ درست مثل یه نفر که سوار اتوبوسه و باسرعت داره به پیش میره، و دیگران براش مثل مردم بیرون اتوبوس رو دارند ک اون از شیشه پنجره داره می بینشون و همونقدر هم بتوجهش بهشون جلب میشه.... تازه از اون نقطه به بعده که وارد زندگی میشی و به نقطه صفر زندگیت می رسی....

1- غرق لذّت شدن از تصوّر خودت در رابطه با اصول و بدیهیات و اهدافت

2- در این مرحله (از جایی به بعد) همه تلاش و توجه تو (از صبح تا شب) لحظه به لحظه به طور بدیهی در جهت در اوج نگاه داشتن و از آن ور بوم افتادن دائمی در همه خصوصیات خاص خودت است.... طوری که در تمام لحظات در تمام خصوصیات از آن ور بوم افتاده باشی و دائماً خودت را در این شرایط نگاه داری و به طور دائم خودت را به آن ور بوم هل دهی و همه خصوصیاتت را در سقف و در اوج نگاه داری....

3- در این حالت (شماره2) کاری که باید دائماً انجام دهی، روگرداندن دلی از اطرافیان (عادی) و طوری که دلت به آنها حتی ذرّه ای نزدیک نشود؛ در این حالت چون خودت هستی و در اوجی، با دیگران رفتار خوبی داری؛ اما به شرط اینکه فقط لحظاتی به میزان لازم با آنها باشی؛ و پس از آن مقدار لازم که مشخص و معقول است، سریع چشم و نگاه و روی و دلت را از آنها بگردان و آنها را به کناری بزن، آنها را (هر چند ظاهراً دوست و نزدیک به تو باشند) غریبه بدان و به حالات خود مشغول شو و ادامه راه خودت را برو، طوری که انگار آنها را نمی بینی....

جالب است که قوانین جهان در بسیاری موارد، به یکدیگر شبیهند، و به همین دلیل می توان در بعضی موارد از چیزهای دیگری مثال زد: مثل فلز گرم که در اثر تماس با جسم سرد، دما از دست می دهد، اگر به کسی (عادی) زیاد توجه کنی یا زیاد با او هم کلام شوی، داشته هایت را از دست می دهی...، در واقع مردم جهان (عادی) اینطورند که همینکه تو را (اگر چیزی بیشتر از آنها داشته باشی) متفاوت از خود می بینند، آنقدر به انواع و اقسام روشها (خوبی یا بدی) به تو گیر می دهند و اطرافت می پلکند تا داشته هایت را ازت بگیرند و تو هم مثل آنها شوی، آن وقت خیالشان راحت می شود و تو را به حال خودت می گذارند. به همین دلیل همینکه احساس کردی در مسیر هستی، مراقبه به شدّت لازم است....

زندگی مثل این بازی کامپیوتریهاست (در واقع بازی کامپیوتری به این دلیل جذاب میشه که از رو زندگی انسان شبیه سازی میشه)، وقتی موانع هجوم میارند و به فرض یکم از خونت تو بازی کم میشه، بازم  بلافاصله با تلاش بیشتری ادامه میدی، بدون اینکه زیاد به موانع قبلی فکر کنی یا لحظه ای وقت تلف کنی. مهم اینه که اونقدر سریع و بی وقفه و دائم و در حالیکه برات رسیدن به نتیجه ای که می خوای مهمّه، اونقدر ادامه بدی و فقط رو به جلو بری تا اون  مرحله بازی رو فول بشی و روش مسلّط بشی طوری که دیگه موانع رو به راحتی پشت سر بذاری و اون مرحله برات ساده بشه و به مرحله بعد راه پیدا کنی.... در مورد مردم هم همینطوره، اگر فقط مسیر خودت رو ببینی و توش با کلّه جلو بری (و با سه روش فوق الذّکر غرقش باشی)، موانعی که از اطراف بهت هجوم میارند، همینکه پس از چند بار گیر دادن موفق نشدند و تو با کنار زدن آنها به طور دائم و بی وقفه راه خودت رو رفتی، کم کم به اطراف پراکنده میشن و جا می مونند و تو به مراحل بعدی راه پیدا می کنی....؛ و این پیشروی دائم در خطّ مسیر و مدیریت موانع بدون اینکه تمرکز و توجّهت از راه و نقطه هدف برداشته شود، عین زندگی و کار اصلی توست....

اصل چهارم: ق رو ق بده: نه به اون معنی....، بلکه معناش اینه که اون کار اصلی که نگرانیش آرامش رو ازت سلب کرده، اوّل و بلافاصله انجام بده، تا بعد از اتماام اون با خیال راحت به سایر کارات برسی.... از لحظه ای که نگرانی از مسئولیت انجام اون کار میاد سراغت، در اسرع وقت (مثلا بلافاصله تا اومدی خونه) بدون اینکه چشمت چیز دیگه ای رو ببینه و بدون اینکه حواست لحظه ای از اون کار بیرون بیاد، یکراست و مستقیم (حتی با همون لباس بیرون) برو سر کارت و تا تمومش نکردی، از سرش بلند نشو (و حتی ناهارت رو فقط وقتی اون کار تموم شد بخور)....

به جای حتی لحظه ای توجه به آنچه دوست نداری، فقط به چیزهایی که دوست داری،  قبولشان داری و می پسندی فکر کن و در مورد آنها غرق در اوج لذت شو. دائماَ غرق لذت بردن از دیدگاه خودت، اصول و اهداف و روش دلخواه و خاص زندگی خودت باش، طوری که سرت را از زیر آب بیرون نیاوری (که در نتیجه آن از زندگی دیگران کاملاَ فاصله می گیری و دلت از آنها کاملاَ دور می شود....)

کار تو فقط اینست که در اوج لذت از آنچه می خواهی و برایت مهم است غرق شوی و روز و شب با این حال زندگی (و عمل) کنی {مسلماَ اوج عمل کردن با حرص (از نوع مثبت که در موارد پسندیده خوب است) در راستای اهداف جزء جدایی ناپذیر این حالت است....} تا همه چیز به حالت عالی مورد نظر برگردد و به زندگی اصلی  و طبیعی خودت بازگردی....