اگه حتی یک ساعت به تو بگذره که در حال عمل به یکی از مهمات و اعمال مرتبط با اهدافت نباشی، یعنی با دست خودت همه زحماتت رو داری هدر میدی....
یک راه وجود داره، نه بیشتر و نه کمتر، و اون اینه که همینکه حس اولیه دست داد و خودت رو در ابتدای راه و آماده دیدی- قبل از اینکه حال و هوای پوچیات دیگران اعصابت رو خورد کنه و قبل از اینکه توجهت از مهمات خودت به سمت دیگران (عادی) بره- تو خط هدف حرکت کنی و چشم و حال و هوات رو از خط مسیرت برنداری و تو همون جو و حال و هوا، کارها و مهماتت رو یکی پس از دیگری به طور بی وقفه (یعنی قبل از اینکه از حال و هوا در بیای) و با رعایت سایر اصول (مثل سرعت و حرص برای امور پسندیده خاص....) انجام بدی و فقط بی وقفه (یعنی بدون در اومدن از اون حالت و بدون اینکه ساعتی از عمل دست بکشی) پیش بری و پیش بری.... در این حالت کاملاً داری تو یه خط حرکت میکنی، با سرعت و بدون مانع از طرف دیگران (عادی)؛ بدون اینکه کارهای دیگران و پوچیاتشون به مسیر تو ربطی پیدا کنه، انگار که اصلاً نیستن...؛ درست مثل یه نفر که سوار اتوبوسه و باسرعت داره به پیش میره، و دیگران براش مثل مردم بیرون اتوبوس رو دارند ک اون از شیشه پنجره داره می بینشون و همونقدر هم بتوجهش بهشون جلب میشه.... تازه از اون نقطه به بعده که وارد زندگی میشی و به نقطه صفر زندگیت می رسی....