یه جمله ای رو جایی خوندم که اتفاقا همیشه برای خودم هم جالب بوده:
زندگی کن، بگذار دیگران هم زندگی کنند...
یه جمله ای رو جایی خوندم که اتفاقا همیشه برای خودم هم جالب بوده:
زندگی کن، بگذار دیگران هم زندگی کنند...
... مسأله اینه که زن هر چقدر که سطح ایمانش بالاتر میره، تمایلش به کمتر دیده شدن بیشتره. فکر نکنین دارم درباره زنهای خجالتی و گوشه گیر حرف می زنم ها، نه؛ اتفاقا خودم هم از این جور زنها اصلا خوشم نمیاد. بحث ما درباره زنهای اجتماعی و حتی فوق العاده پرروییه که از هیچ کاری خجالت نمی کشند و خیلی هم همه چیز براشون عادیه. اما همین زن وقتی سطح ایمانش بالا و بالاتر میره، بدون اینکه ذره ای از پررویی و راحت بودنش کم بشه، حجاب براش مهم میشه. در واقع عدم پوشش کافی و مناسب رو- با اینکه موجب زیبایی و افتخاره- مانع حفظ دارایی بهتر و بزرگش- یعنی ایمانش- می دونه (البته این زیبایی و افتخاری که گفتم، فقط جلوی محارم معنی داره، وگرنه مسلمه جایی که نامحرم باشه خیلی هم زشت و حال به هم زنه). تا جایی که وقتی ایمان زن به حد بسیار بسیار بالایی برسه، شاید حتی دلش بخواد که تو جامعه نامرئی باشه. فلسفه پوشیدن چادر- البته از روی ایمان- هم همینه.
حالا شما برای کسی که بی ایمانه یا ایمان درست و حسابی نداره، ٣ ساعت بشین مزایای حجاب رو بگو، شاید از نظر عقلی و منطقی بپذیره، اما هیچ وقت اون علاقه لازم رو به حجاب پیدا نمیکنه.
باید اول روی ایمان کسی کار کرد تا خودش به حجاب برسه.
* * *
پ١. البته این منافاتی با امر به معروف و نهی از منکر در جامعه نداره، اونم تو یه جامعه اسلامی؛ بلکه امر به معروف و نهی از منکر در هر موردی از جمله حجاب خیلی هم واجبه- چون اثرات بی حجابی گریبانگیر جامعه هم میشه- و خیلی وقتها هم حتی دید افراد با ایمان پایین رو هم عوض می کنه. اما بحث ما روی علت بی حجابی بود. اینکه چرا بعضی وقتا این همه تذکر و دلایل منطقی جواب نمیده. پ٢. حجاب در واقع اثر و نتیجه و پیامد ایمان است. و به نظر من بحث روی حجاب به تنهایی و بدون صحبت از ایمان معنا ندارد. پ٣. در توضیح آنچه نوشتم، باید مختصرا بگم که این فقط یه توجیه بود برای کسانی که دیدگاه اشتباهی درباره حجاب دارند؛ وگرنه مسلمه که زیبایی اصلا مسأله مهمی نیست که لازم باشه کسی بهش فکر کنه.... پ۴. برای یک مؤمن اصلا استدلال و بحث در رابطه با حجاب جایی ندارد. حجاب امر خداست و باید بدون هیچ چون و چرایی اجرا شود و هیچ بحثی هم درش نیست. در یک جامعه اسلامی واقعا دلیل این همه بحث و هیاهو در این مورد را نمی فهمم.
من عادت ندارم برای اینجور مسائل زیاد در وبلاگم مطلب بنویسم، الانم از خودم تعجب می کنم که دارم در این باره می نویسم؛ فقط می خوام بگم تعجب می کنم از یک سری از افراد و گروه ها و کشورهایی مثل آمریکا و انگلیس و ... که اینقدر موضوع را جدی گرفته اند و اینطور اظهار وجود می کنند.
همه این جو گیر شدن ها فقط یک دلیل دارد، آن هم اینکه آنها هنوز ملت ما را نمی شناسند. آنها فکر می کنند که مردم ما هم مثل سایر کشورها هستند که هیچ ارزش مهمی در کشور و حکومتشان احساس نمی کنند. آنها نمی دانند که تمام زندگی و خون و گوشت مردم ایران با عقایدشان آمیخته و گرده خورده و در جستجوی فرصتی برای شهادت هستند.
این بیچاره ها فکر می کنند که این عده قلیلی که این اعمال مخالف ایمان را انجام دادند، جزو مردم اصیل و با فرهنگ ایران هستند، نمی دانند که آنها از اراذل و اوباش ایران هستند و مردم ایران هیچ ارزشی برای آنان قائل نیستند....
با شنیدن چنین حرفهایی از سوی این کشورها فقط دلم واقعا برایشان می سوزد....
یادش بخیر، پیارسال ١۶ آذر، دانشگاه تهران بودیم. تو اون حال و هوای خاص تجمع های بچه های دانشگاه (البته اون وری ها)... پلیس دور تا دور دانشگاه رو گرفته بود.... بچه ها در دانشگاه رو شکستند (که البته یکی دو ساعته جوش داده شد عین اولش). ما داشتیم از سلف بر می گشتیم که دیدیم در دانشگاه رو بستن و نمیذارن کسی وارد بشه. جمعیت زیاد بچه هایی که می خواستن برن داخل دانشگاه اینور در بود و تجمع دانشجویان تظاهرات کننده هم اون ور در. یهو دیدیم تا چند شماره بلند شمردن و خودشون رو کوبوندن به در دانشگاه و با چند ضربه در از جا در اومد! پلیس هم آماده بود اما هیچ عکس العملی نشون نداد. تو اون موقعیت ما هی زنگ می زدیم خونه و با آب و تاب گزارش می دادیم
. بعضی ها هم که فقط عکس و فیلم می گرفتند. با وجود اینکه من یکی از مخالفان سرسخت این گروه های تجمع کننده بوده و هستم
، اما این جور تجمعات (که در دانشگاه تهران دیگه به یک مد تبدیل شده و هر چند ماه یکبار به دلایل مختلف اتفاق می افته) مثل یه جور بازی بود (حداقل اون سالها).
الان هم که به دوستم که هنوز اونجا دانشجوست، زنگ زدم، گفت امسال هم به طرز بدتری شلوغ شده (که البته از قبل مشخص بود). همون لحظه هم که داشتیم با هم حرف می زدیم، صدای شعارهای تجمع کنندگان توی خوابگاه بلند بود. دوستم گفت: واییییییی، اینا بازم شروع کردن. من بهش گفتم چه حالی میده که الان اونجا باشی
.....................
پ.ن. بعضی وقتا با خودم فکر میکنم این روز دانشجو که اینقدر براش ارزش قائلند و اونو تبریک میگن، در مورد همین دانشجوهاییه که این روز رو با تجمعات و تظاهراتش میشناسن و به دیگران شناسودندن؟!
تا حالا شنیدید که روانشناسان وقتی می خوان از روحیات درونی بچه ها و مشکلاتی که تو زندگیشون دارن و گاهی اونا رو به زبون نمیارن، از نقاشی استفاده می کنند؟ با استفاده از نقاشی بچه ها، روانشناسان تشخیص میدن که توی لایه های زیرین ذهن بچه چی میگذره. خوشحاله یا مشکل عمیق و کهنه ای تو زندگیش داره و.... این نوع روانشناسی فقط مربوط به نقاشی نیست، بلکه تمام انواع هنر به نوعی بیان کننده حالات درونی افراد هستند. حتما تا حالا از روانشناسی رنگها استفاده کردید. روانشناسی رنگها- اگه درست و دقیق استفاده بشه- یکی از بهترین و دقیقترین انواع روانشناسی هاست که از روحیات و حالات درونی فرد به طور لحظه ای- حالاتی که در همون لحظه داری- اطلاعات نسبتا درستی میده.
اما به نظر من یکی دیگر از انواع روانشناسی ها که ابعاد تازه ای از شخصیت افراد رو مورد بحث و بررسی قرار میده، روانشناسی با استفاده فیلمه؛ اینکه چه فیلمی رو نگاه می کنی، به چه فیلمی علاقه داری، به کدوم بخش فیلمها علاقه داری، چطور فیلم می بینی: سطحی یا عمیق یا چهار چشمی یا ...، اگه کارگردانی چطور و با چه دیدگاهی فیلم می سازی، اگه نویسنده ای چطور فیلمنامه رو می نویسی، چطور فیلم رو نقد می کنی و.... با این روش، با توجه به فیلمی که شخصی داره با علاقه نگاه می کنه، یا فیلمی که به شدت نقدش می کنه، می شه به راحتی بخش مهمی از دیدگاه اون شخص به زندگی رو دریافت.
کسی که داره فیلم رو می نویسه، در واقع داره نگاه خودش رو به جهان، به جامعه و مسائل پیرامونش بیان می کنه، و فقط کسانی که با اون نویسنده هم عقیده اند، از اون فیلم خوششون میاد. البته نگاه کارگردان هم بعد از نویسنده خیلی مهمه، اگه نگاه کارگردان خوب و درست باشه، فیلم حتی با فیلمنامه بد نویسنده هم تا حدی قابل تحمل از آب در میاد.
اینه که بعضی فیلمها برای بعضی ها غیر قابل تحمل میشن و حتی یه لحظه هم نمی تونن بهش نگاه کنن. این روزها هم که از این فیلمهای غیر قابل دیدن کم نداریم. اگه قبلا فقط تو سینما از فیلمها پیدا می شد، الان تو تلویزیون هم تعدادشون کم نیست. یکی نیست به این دسته از فیلم سازها بگه دیگه دوره این فیلمها گذشته، یه کم سطح فیلمهاتونو بالاتر ببرید. تو این دوره زمونه تعداد فیلمهای قابل دیدن- که اگه نکته مثبت و نفعی به حال بیینده نداشته باشن، حداقل مضر و اعصاب خورد کن هم نباشن- نسبت به فیلمهای غیر قابل تحمل واقعا کمه.
دیشب در برنامه "این شبها"، باز هم موضوع "زن" مطرح بود، البته من چون اواخر برنامه رسیدم، از موضوع دقیق و کل بحث مطلع نشدم، اما همون چند دقیقه آخر هم که دیدم حیلی چسبید. دلیلش مشخصه، چون کارشناس برنامه یک زن بود.... خلاصه اش اینکه خیلی حال کردم.
برنامه "این شبها" برنامه دقیق و درست و حسابی ایه و وقتی که از کارشناسان مناسبی هم کنن، حق مطلب می تونه خوب ادا بشه.
.........................................................
این روزها، روزهای گرم و دوست داشتنی تابستونه. نمی دونم اوقات زندگی مردم چطور می گذره...!؟
اگه مدرسه یا دانشگاه می رن که تکلیفشون معلومه...؛ دانشگاه رفتن- مخصوصا اگه خونه ات نزدیک دانشگات باشه- یکی از بهترین انواع گذران زندگیه. کار کردن هم خیلی خوبه، مخصوصا اگه تو رشته خودت کار کنی. اما برای من کار کردن همه چیز نیست....
هیچ وقت فکر نمی کردم بدون دانشگاه رفتن بتونم به زندگی ادامه بدم. البته زیاد بیراه هم فکر نمی کردم....
..........................................................
* به نظرم این روزا یه مسافرت دسته جمعی خیلی می چسبه
همین قدر بگویم که اگر دکتر احمدی نژاد انتخاب نمی شد، دیگر نمی توانستم به ملت ایران افتخار کنم....
بار دیگر طرز فکر حاکم بر جامعه ایران برای همه اثبات شد.
من نمی دونم چرا دوست ندارم برای کاندیدای مورد نظرم تبلیغ کنم. دوست ندارم دلایل خاص مد نظرم رو ذکر کنم. حتی زیاد دوست ندارم در این رابطه تو وبلاگم مطلب بنویسم. همه دلایلی که دیگران می گن درسته. اما من در یک کلام می خوام بگم که... نمی دونم برای همه همینطوره یا فقط بعضیها اینطورند. من همینکه یه شناخت کوچیک از کسی پیدا کنم، مثلا یه صحنه از رفتار طرف رو ببینم، یا حتی گاهی عکس طرف رو، یا اینکه طرفدارانش کیا هستند... هر کدوم از اینا کافیه که بشه تا آخر خط رو خوند. البته نمی گم که تحقیق نمی کنم. بلکه نظرم اینه که همه چیز کاملا مشخصه، از همون اولش.
در یک کلام، به احمدی نژاد رای می دهم زیرا اگر رئیس جمهور بودم، همان اقدامات او را انجام می دادم....
- برای دستیابی به موفقیت، یک ویژگی وجود دارد که فرد باید آن را داشته باشد و آن مشخص بودن هدف است. به عبارت دیگر، فرد باید بداند که چه می خواهد و تمایل شدید برای به دست آوردن آن داشته باشد.
ناپلئون هیل
- میزان موفقیت هر فرد بسته به این است که تا چه اندازه می تواند نیروهایش را در یک سو متمرکز سازد.
اریسون سووت ماردن
- نخستین قانون موفقیت تمرکز است. یعنی اینکه تمام نرژی خود را روی یک نقطه متمرکز نمایید، مستقیما به سمت آن حرکت کنید و به راست و چپ منحرف نشوید.
ویلیام ماتیوس
- هنگامیکه همه نیروهای جسمی و ذهنی متمرکز می شوند، توانایی فرد برای حل مشکلات به طور حیرت انگیزی چند برابر می شود.
نرمن وینسنت پیل
- تمرکز به معنای واقعی کلمه، توانایی معطوف داشتن ذهن به یک موضوع واحد است.
کمار
- میزان کارایی شما هر چه باشد، توانایی بالقوه تان بیش از آن است که تا کنون توانسته باشید آن را به فعل درآورید.
جیمز تی. مک کی
- تمام افکار خود را روی کاری که دارید انجام می دهید متمرکز نمایید. پرتوهای خورشید تا زمانیکه متمرکز نشوند، نمی سوزانند.
الکساندر گراهامبل
- افرادی که توانایی نسبتا متوسطی دارند، نیز می توانند کارهای بزرگ انجام دهند، به شرط آنکه هر بار تمام نیروهای خود را به طور خستگی ناپذیر روی یک چیز متمرکز کنند.
ساموئل اسمایلز
- نخستین شرط لازم برای موفقیت این است که نیروهای جسمی و ذهنی خود را به طور پیوسته و خستگی ناپذیر روی یک مسأله متمرکز کنید.
توماس ادیسون
- تمام سرمایه های خود را یکجا جمع کنید، همه استعدادهای خود را گرد آورید، تمام نیروهای خود را سازماندهی کنید و همه تواناییهای خود را برای تسلط روی حداقل یک زمینه کاری متمرکز نمایید.
جان هاگای
- هر چه بیشتر زندگی می کنم، بشتر اطمینان حاصل می نمایم که تفاوت عمده بین انسانها، بین انسان ضعیف و قوی، در میزان توانایی یا اراده شکست ناپذیر آنهاست. بدین معنا که انسان قوی هنگامی که هدفی را برای خود مشخص می کند، دو راه بیشتر پیش رو ندارد: یا مرگ یا پیروزی.
سر توماس فاول باکستون
- هر عادتی در ابتدا مانند یک نخ نامرئی است، اما هر بار که یک عمل را تکرار می کنیم، این نخ را ضخیم تر می نماییم و یک تار دیگر به آن اضافه می کنیم، تا اینکه بالاخره تبدیل به طناب ضخیمی می شود که برای همیشه فکر و عمل ما را محصور می کند.
اریسون سووت ماردن
- تمرکز تمام انرژی تان بر روی تعداد محدودی از هدف ها، به زندگی شما نیروی بیشتری می دهد.
نیدو کیوبین
- راز این است: با تمرین مدام یاد بگیرید که چگونه توانایی های خود را حفظ کنید و هر لحظه آنها را روی یک نقطه متمرکز نمایید.
جیمز آلن
یادش بخیر چندین سال پیش یکی از بچه ها تو دانشگاه می خواست کنفرانس بده و درباره تحقیقی که کرده بود، برای دانشجویان دانشگاه صحبت کنه؛ تو اسلاید آخر اینو نوشته بود:
انسان اگر بخواهد کاری را انجام دهد، راهش را پیدا خواهد کرد
و اگر نخواهد کاری را انجام دهد، بهانه اش را پیدا خواهد کرد
.....................................................................
* البته معلومه که منظور از کار در اینجا، کار مثبت و ارزشمنده.