خط هدف

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد....

خط هدف

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد....

بهش گفتم.. :

 

تو 20 سالتو به استراحت گذروندی..

همه چیز داشتی و کسی به گرد پات نمیرسید.. 

 

اما مَردُمی که یک میلیاردم تو نبودند،

جون کندند..

اشتباهات رو کنار گذاشتند..

به خودشون تلقین مثبت کردند..

استقامت و مداومت کردند.. 

عادت سازی کردند.. 

به زور، به خودشون هیجان دادند تو مسیر درست.. 

عمل به دانسته ها رو جدی گرفتند..

و براشون در حد مرگ و زندگی مهم بود که یک دقیقه از وقتشون به بطالت نگذره..

اینطوری بود که با اینکه بهشون نمیومد، به همه جا رسیدند.. 

 

 

اینکه میگن: "انسان‌های هم فرکانس همدیگر را پیدا می کنند!.." 

 

درستش اینه که بگیم انسان‌های هم فرکانس با هم یکجا جمع میشن.. در جایی تلاقی میکنند.. تو مسیرشون به هم ربط پیدا میکنند.. و امثال اون.. 

 

به این معنی که همیشه (و به طور کلی)، اطرافیان فیزیکی هر انسانی رو کسانی تشکیل میدن که حداقل توی یک ویژگی با طرف هم فرکانسند یا فرکانس مشابه یا نزدیکی دارند..

همین که فرکانس یکیشون تغییرات اندکی کنه، روابطش با اون جمع دچار اختلالاتی میشه.. و اگر تغییرات اساسی کنه، از اون جمع دور میشه..

 

انسان همیشه باید یه مسیر اصلی و مهم عملی که بسیار روش تعصب داره (که نمود عملی هم داشته باشه) یا ویژگی های مهمی که جزء جدایی ناپذیر مسیر وجودیشه رو سفت و محکم بگیره و ول نکنه تا بتونه تو گیر و دار زندگی و شرایط مختلف، درگیر فرعیات و حواشی نشه و مسیر اصلی و پیش برنده زندگی رو از دست نده.. تا بتونه نجات پیدا کنه..

وگرنه درگیر فرعیات شدن، یه جوری انسان رو بدبخت میکنه و از مسیر خارج میکنه که نمیدونه از کجا خورد و چطور اینطور شد..

هر کس، یه مسیر و یه سری ویژگی های اصلی و مهم و جدایی ناپذیر برای خودش داره و یه سری تمایلات فرعی وابسته به اون اصل.. که اگه توجهش و شش دانگ حواسش به اصل نباشه و اصل (که خیلی هم براش جذاب و مهمه) رو سفت نجسبیده باشه و یه کم به فرعیات بیشتر بها بده و واردش بشه، کارش تمومه.. و از مسیر خارج و بدبخت میشه..

همیشه باید برای حفظ اصل اعمال و ویژگی هامون برنامه داشته باشیم..

_ دیدی بعضی ها به نظرت میاد که اصلا ربطی به مسیر خاصی از خوشبختی ها و موفقیت ها ندارند، اما با تلاش و خودکشی توی اون مسیر به جایی می‌رسند؟ 

 

_ آره، ببین، اینا دو تا خصوصیت دارند:

1) با اینکه کسی نیستند و اصلا به نوعشون نمیخوره، به کسی بودن و به جایی رسیدن خودشون بسیار بسیار مشتاقند و حاضرند در این زمینه هر کاری بکنند..

2) هر چیزی که میبینند توش ضعیف النفس هستند و توان مدیریتش رو ندارند، کلا کنار میذارند از زندگیشون و حذفش میکنند و میگن اصلا ازش خوشمون نمیاد.. 

نتیجه این میشه که طرف زندگی طبیعی و دلخواه خودش رو کنار میذاره و به زندگی به سبک سطح بالاتری رو میاره، صرفا برای اینکه میخواد بگه من هم کسی هستم.. و بالاخره زندگی همه ش همینه که یه سری بدی ها رو از خودت دور کنی و یه سری خوبی ها رو نهادینه کنی.. و اینا با اینکه واقعا در این حد و حدود نیستند، به زور هم که شده، این کارا رو می‌کنند و طبیعتا به جایی می‌رسند..

 

از اون طرف، بعضی ها از ابتدا بهشون همه خوشبختی ها داده شده و سطحشون به خیلی مسائل سطح بالا میرسه..، اما برای حفظ داشته هاشون برنامه ریزی ندارند و خوشبختی هاشون رو سفت نمی‌چسبند و در عمل، قدر داشته های خودشون رو نمیدونند و به بهانه های مختلف، مسیر رو ها می‌کنند و سفت نمیگیرنش.. در حالیکه همیشه باید در اولین فرصت دوباره شروع کرد و مسیر مشخصی رو بی‌وقفه در پیش گرفت.. و هر چیزی به دست میاد رو سفت و محکم گرفت و دیگه تا زمان رسیدن به ته مسیر، از هدف و نقطه انتهای مسیر چشم بر نداشت..

 

زمان، عامل مهم و تعیین کننده ای در تحولات اساسی زندگی انسانه..

مداومت، از جمله مهمترین قوانین در آفرینشه..

شما چه انسان خوبی باشید، چه بد، در هر حال این قانون در مورد شما عمل میکنه..

کافیه زمان روی چیزی (مثلا سبکی از زندگی) بگذره، شما بدجور توی اون مسیر پیش میرید و شرایط درونی و بیرونیتون به شدت متحول میشه..

پس باید هوشیارانه از این ابزار و قانون کلیدی قرار داده شده در جهان استفاده کرد.. 

چه بسیار افراد سطح پایینی که در جستجوی اندکی خوشبختی، روش درستی از زندگی رو در پیش گرفتند و به جاهایی رسیدند که نه تنها فکرشون بهش نمیرسید، بلکه اصلا اون حد خوشبختی رو نخواسته بودند و حتی از وجود چنین سطحی از خوشبختی بی اطلاع بودند و در تصورشون نمیگنجید..

 

مداومت میتونه ابزار کلیدی بشه برای اینکه کسی خوشبخت ترین بشه در حالیکه از اول هیچ بود، یا بدبخت ترین بشه در حالیکه از اول همه چیز داشت و عالی ترین بود.. یا فوق خوشبخت بشه چون از اول عالی ترین بوده و باز هم این قانون رو در جهت عالی تر شدن به کار گرفته.. 

 

در خانواده، مؤنث (زن) سرپرست مذکر و مدیریت کننده شوهر است..

در واقع، شوهرداری یعنی مدیریت و سرپرستی "خود" شوهر را بر عهده داشتن..

فضائل مؤنث ها، به طور مستقیم بر "خود" مذکر اعمال می‌شود.. اما مسائل مربوط به مذکر، بر روی "امور" اعمال میشود..

مذکر، سرپرست "امور" مؤنث ها و خانواده است.. اون هم اموری که خود مؤنث، بهتر انجامش میده.. در واقع مذکر، مسئول و عهده دار امور است.. 

مؤنث، اون موجود پر فضائل تر، بزرگتر، بالاتر و بی‌نیاز از مذکر است، پس این حرفها راجع بهش معنی نداره.. بلکه مؤنث، جایگاه و شأنی داره که ایجاب میکنه کسی "امور ابزاری و معیشتی و تدارکاتی" رو براش انجام بده، در حالیکه خودش هم میتونه این کار رو برای خودش انجام بده و نیازی وجود نداشته.. 

مذکر، خیلی پایین تر از این حرفهاست که بخواد نسبت به مؤنث، چنین حالتی رو داشته باشه.. بلکه مذکر، اون موجود بچه وار و نیازمندی است که سرپرستی میخواد.. (تحت عنوان شوهرداری).. شما هر بچه نیازمندی رو ببینید، میتونید سرپرستی کنید..

 

کلا سرپرست رو کسی نیاز داره که خودش از پس یه سری امور برنیاد.. مؤنث میتونه تا آخر عمرش تنها زندگی کنه و همه امور خودش رو انجام بده و به ذهنش خطور هم نکنه که مذکری لازمه.. وقتی شما امور رندگی خودت رو داری انجام میدی و کس دیگه ای میاد یه بخشی از همون امور رو برات انجام میده، اسمش خدمتکاره.. نه سرپرست!  فقط شأن و جایگاه مؤنث ایجاب میکنه که کس دیگه ای همون امور جانبی که خودش داشت انجام میداد رو براش انجام بده..

 

سرپرست" امور" خیلی با سرپرست "خود" بودن فرق داره..

مؤنث، سرپرست "خود" مذکر هست و مذکر، سرپرست "امور" زن و خانواده..

کلمات و مفاهیم رو درست تفسیر کنیم..

 

** کلاً هر ویژگی که تصورش رو بکنید، اصلش توی مؤنثه و حقیقتش اول برای مؤنث صادقه، و شکل ابزاری شده و تعارف وار اون برای مذکره..

ضمن اینکه اون ویژگی اگر از طرف مؤنث باشه، بر "خود" مذکر وارد میشه، اما اگر از طرف مذکر اصطلاحاً گفته بشه، بر ابزار و "امور" وارد میشه.. اون هم اموری که مؤنث به دلیل کامل نسبی بودن، خودش به بهترین شکل ممکن میتونه انجامش بده..


خلاصه اینکه:
1. مذکر، مسئولِ (یا حالا اگه میگید سرپرست، سرپرستِ) اموره..
2. چه اموری؟ اموری که خود مؤنث داشت برای خودش به راحتی انجام میداد (یا میتونست تا ابد الدهر برای خودش انجام بده) و هیچ نیازی از طرف مؤنث وجود نداشت.. فقط شأن مؤنث انجام این امور حداقلی رو توسط فرد دیگه ای ایجاب میکنه..

 

هر جایی هر مذکری (به جز افراد اندکی که از آستانه بسسسیار بالایی از انسانیت عبور کرده اند..) راجع به مؤنث ها و یا جنسیت ها اظهار نظری کرده و مؤنث ها رو توصیف کرده، حتماً حتماً حتماً به مؤنث ها توهین کرده.. حتی اگر ظاهراً قصد تعریف از مؤنث ها رو داشته باشه..

 

کلاً مذکر به دلیل ظاهربینی شدید و جزء نگری ای که داره، درکی از باطن نداره (منظور درک انسانی نیست، فقط ویژگی های جنسیتی مذکر منظوره).. این درحالیه که مؤنث، مصداق باطنه و هر چند ظاهرش هم پر از نکات مثبته، اما اصل فضائلش که بر مذکر برتری (در دنیای جنسیت ها و نه به لحاظ انسانی) ایجاد میکنه، باطنشه..

چطور متوجه شدند که اگر زن یا دختر یا ننه شون :)) رو جلوی دیگران ظاهر کنند، کار خیلی زشتی کردند، چون مؤنث موجود باطنیه..، اما متوجه نمیشن که اگر کسی مؤنث ها رو فقط با ویژگی های ظاهری توصیف کنه، توهین کرده به مؤنث ها؟!
اصل مؤنث، باطنشه، و این نهایت توهین به مؤنث هاست که کسی باطن رو نبینه و بخواد مؤنث رو توصیف کنه..

 

 

در واقع، دو تا ویژگی مهم در مؤنث ها هست که چون مذکر اطلاعی ازش نداره، خود به خود (حتی بدون قصد و غرض) توهین میکنه..:

 

_ مؤنث یک موجود جامع و کامل نسبیه و چیزی حدود 99 درصد امور جهان رو به تنهایی میتونه راه بندازه.. اگر تو بخش هایی خودش رو کنار میکشه، به این دلیله که به نوعی شأن و شخصیتش زیر سؤال میره.. اینطور نیست که مثل مذکر فقط در یه سری امور خوب باشه.. مذکر برای امور ابزاری و ظاهری صرف کاربرد داره..


_ مؤنث یک موجود ابتدا به ساکن کامله.. مذکر تازه داره تلاش میکنه که با امکاناتی که وجود داره، به سطحی برسه که مؤنث از اول اونجا قرار داشت (به لحاظ ویژگی های جنسیتی.. وگرنه همه انسان ها باید تلاش کنند و به جایی برسند..). فعلاً بیشتر توضیح نمیدم..

 

 

مذکر یه موجود شدیداً ظاهربینه و به همین دلیل هم در درک مسائل مختلف، همیشه عقب تر از مؤنث هاست و.. که نمیخوام وارد این بحث بشم.. مذکر به هر جایی از انسانیت هم که برسه، هر چقدر هم که بالا باشه، باز هم تا وقتی که از آستانه بسیار بسیار بالایی از انسانیت بالاتر نره و عبور نکنه، فهم لازم رو در خیلی مسائل باطنی و در رأس اون، فضائل مؤنث ها به دست نمیاره.. البته همونطور که گفتم، اندک افرادی استثناء هم داریم که از آستانه بینهایت بالایی از انسانیت عبور کردند و انسانیتشون بر جنسیتشون غالب شده و دیگه ضعف های جنسیتی مذکر رو در فهم و درک باطن ندارند..اما عده این افراد در هر دوره ای زیاد نیست و هر کسی از این آستانه به راحتی رد نمیشه.. پس مذکر درست، کسیه که پاشو از گلیمش درازتر نمیکنه و اصلاً راجع به چیزی که نمیدونه، اظهار نظر نمیکنه (مثل خیلی از مذکرهای معمولی و بی ادعا که اصلاً نمیدونند و نمیشناسند و نظری نمیدن، و یا بعضی از کسانی که با اینکه در خیلی از مسائل، علم و انسانیت بالایی دارند، اما حد خودشون رو در مسائلی که به لحاظ مذکر بودن فهمی از اون ندارند، میشناسند).. اما یه عده که زیاد هم هستند در کشور، فکر میکنند چون به لحاظ انسانی به جای نسبتاً بالایی رسیدند و یه سری اطلاعات راجع به مسائل مختلف دارند، مجازند راجع به جنسیت ها و مخصوصاً مؤنث ها که موجودات باطنی هستند، نظر بدند! و این نظراتشون، از دید مؤنث ها 100درصد غلط  و خنده داره.. و البته توهین آمیز.. 
 

پ.ن. مشکل یک سری مذکرهای میکروفون دار و صدا بلند جامعه اینه که یه طوری حرف میزنند انگار که مذکر هیچ ضعفی در رابطه با مسائل  اجتماعی و اداره جامعه نداره! و یه موجود کامله! انگار که مذکر، هم توانمندی های کاملی داره که به جنسیتش برمیگرده! و هم توانمندی های مؤنث رو داره (البته به جز ظرافت و لطافت و عاطفه! و حیا و سایر مسائلی که خودشون از ظاهر مؤنث میشناسند و راضی هستند به اینکه مؤنث اینها رو داشته باشه و خودشون نداشته باشند).. و برعکس، برای مؤنث یه سری کمبودها! رو قائلند.. در واقع مشکل اینه که این قبیل کارشناسان صدا بلند جامعه، متوجه نیستند که مسأله کاملا برعکسه.. این مؤنثه که یک موجود جامع نسبیه و مذکر پر از محدودیت ها (در مسائل باطنی جانبی) و ناکارامدی هاست.. مؤنث میتونه به تنهایی جامعه رو اداره کنه و اصلاٌ به ذهنش خطور نکنه مذکری لازمه و نهایتاً مذکر رو برای امور ابزاری و خدماتی به کار بگیره.. (دیگه اینجا جاش نیست که توضیح داده بشه که اگر مؤنث کاری رو انجام نمیده، برای حفظ شأن و جایگاهش هست)..

مسأله اینجاست که این مذکرهای صدا بلند جامعه متوجه نیستند که مذکر مسأله قابل افتخاری نداره (در مقایسه با مؤنث).. بلکه مذکر یه موجود خدماتی ابزاریه و هر ویژگی ای هم که داره، زیرمجموعه کار خدماتی حساب میشه و قابل فخر فروشی! نیست.. دیگه توضیح نمیدم که افتخارات مذکر، همون کسر شأن های مؤنثه.. هر قابلیتی که مذکر داره، نه تنها کسر شأن مونثه، چون کار خدماتی و ابزاریه، بلکه به این دلیله که اون کار به جزء نگری نیاز داره و مذکر هم مغزش برای تحلیل جزئیات (در کارهای ابزاری و حاشیه ای) ساخته شده.. در مقابلِ مؤنث که موجودی کل نگره و برای تاثیرگذاری و تسلط بر انسان و بالاکشیدن افراد آفریده شده.. مونث هم اون کارهای ابزاری رو میتونه عالی انجام بده.. حتی در بُعد انگیزه و اراده عمل، مونث خیلی بهتر اون کارو انجام میده به شرط اینکه افتخاری توی اون کار ببینه.. اما نیاز به جزء نگری و ابزاری بودن اون کار، مذکر رو (که ویژگی های خلاف انسانی رو بیشتر داره) مناسب تر برای اون کار خدماتی ابزاری میکنه.. اما این کارشناسان مذکر، یه طوری حرف میزنند که انگار در این مسائل سطح پایبن یا نهایتا خنثای مذکر، افتخاری هست!.. و هیچ وقت اشاره نمیکنند که مؤنث چه ویژگی ای در مقابل این ویژگی مذکر داره.. مثلا مؤنث چون کل نگره و جهتش به سمت بالا و هم راستای انسانه، به درد کارهای سطح پایین و جزءنگرانه و خدماتی نمیخوره.. (البته میتونه عالی انجامش بده، اما کسر شانشه..). هیچ وقت نمیگن که مذکر، چی رو نسبت به مؤنث کم داره که باید رشد کنه و به دست بیاره.. 

اینها ضعف های مذکر رو به عنوان نقطه قوتش میبینند (خب تا اینجا اشکال نداره، چون میشه مثبت دید و هر کسی دوست داره فکر کنه مهمه..) و نقاط قوت مؤنث رو به عنوان ضعف و کمبود میبینند!! (که این دیگه قابل تحمل نیست و لازمه یه مؤنثی بیاد جوابشون بده..)

خب دلیل این همه اشتباه این قبیل صدابلندهای جامعه اینه که اطلاعات کافی ندارند.. کلاً مذکر اطلاعات لازم رو در رابطه با باطن مؤنث نداره.. و اولویت ها، دغدغه ها، و دنیای سطح بالاتر و باطنی مؤنث رو نمیشناسه.. یه دلیلش هم اینه که هیچ مؤنثی احساس وظیفه نکرده که بیاد ایرادات و اشکالات این افراد رو راجع به توصیفشون از مؤنث ها بهشون گوشزد کنه و یادشون بده و یا اعتراضی داشته باشه.. مردم فکر مسائل مهمتری هستند و همین هم درسته.. اما به هر حال، این مشکل وجود داره و مذکر کوته فکر جاهل (به جز یه سری افراد که یا سطحشون خیلی بالاست و یا سکوت میکنند و حد مذکرانه خودشون رو میشناسند و اظهار فضل در مسائل باطنی جانبی ندارند) حالا حالاها به حقایق (آفرینشی) راجع به مؤنث ها و جامع بودنشون نسبت به مذکر آگاه نخواهد شد.. مشکل اینجاست که تویی که اطلاعات کافی نداری، چرا اصرار به صحبت راجع به این مسائل داری؟؟ چرا حد خودت و ضعف های خودت رو در شناخت باطن (مسائل باطنی جانبی، و نه اصل انسانی) نمیشناسی؟ 
این مسائل باعث شده که همه چیز برعکس جلوه داده بشه.. همه سوالات و ابهاماتی که راجع به مؤنث هست، باید راجع به مذکر باشه.. باید پرسید آیا مذکر صلاحیت داره که تو این مسأله در جامعه دخالت کنه؟ آیا توان پرداختن به و صحبت راجع به فلان مسأله سطح بالای باطنی که مؤنث بهتر بلد هست رو داره؟؟ 
این تا حدی طبیعیه که مذکر به دلیل ظاهری بودن، فرصت تمام کردن همه چیز به نفع خودش و نادیده گرفتن ضعف های خودش رو داشته.. و مؤنث به دلیل باطنی بودن و سکوت کردن و مسکوت بودن، قرار نیست جامع تر بودنش نسبت به مذکر (در همه مسائل) تا اطلاع ثانوی شناخته بشه.. اما این واقعاً فاجعه است که کسی ضعف های مذکر رو در فهم و درک باطن مسائل (مسائل باطنی جانبی، و نه انسانی) به روی مذکر نیاره و متوجهش نکنه که مؤنث در فهم این مسائل، خیییلی جلوتر از توست، چه برسه به اینکه بخوای خود مؤنث رو که موجودی پنهان و رازآلود برای توی مذکر، و با فهم بیشتر در باطن هست، رو توصیف کنی..


 

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

اینکه انسان به حرف دیگران بها بده و همینکه خودش بیشتر میدونه، راضی و خوشحالش نکنه و به خاطر اشتباهات دیگران ناراحت بشه و بخواد بحث راه بندازه، نشونه سطح پایین تر بودن انسان نسبت به سطح طبیعی و مورد انتظار خودش هست..

وگرنه انسان نرمال، همینکه خودش از دیگران بیشتر میفهمه، براش کافیه و لبخند و آرامش براش میاره.. و اشتباهات دیگران، اعصابش رو خورد نمیکنه و درک واضح و یقین عمیقی به اون حقیقت داره.. و حتی سعی نمیکنه که لزوما، درستش رو به طرف یاد بده (چون این قبیل سطح بالا بودن های فکری به دیدگاه شخصی و سطح درک افراد برمیگرده) جز اینکه دلش برای سطح پایین فکر طرف مقابل میسوزه و برای خودش کیف میکنه و با شادی به ادامه مسیرش میپردازه.. 

*** دقت کنید که فقط دارم مسائل دیدگاهی رو میگم که فهم حقیقتش به سطح درک افراد برمیگرده..