اینکه انسان به حرف دیگران بها بده و همینکه خودش بیشتر میدونه، راضی و خوشحالش نکنه و به خاطر اشتباهات دیگران ناراحت بشه و بخواد بحث راه بندازه، نشونه سطح پایین تر بودن انسان نسبت به سطح طبیعی و مورد انتظار خودش هست..
وگرنه انسان نرمال، همینکه خودش از دیگران بیشتر میفهمه، براش کافیه و لبخند و آرامش براش میاره.. و اشتباهات دیگران، اعصابش رو خورد نمیکنه و درک واضح و یقین عمیقی به اون حقیقت داره.. و حتی سعی نمیکنه که لزوما، درستش رو به طرف یاد بده (چون این قبیل سطح بالا بودن های فکری به دیدگاه شخصی و سطح درک افراد برمیگرده) جز اینکه دلش برای سطح پایین فکر طرف مقابل میسوزه و برای خودش کیف میکنه و با شادی به ادامه مسیرش میپردازه..
*** دقت کنید که فقط دارم مسائل دیدگاهی رو میگم که فهم حقیقتش به سطح درک افراد برمیگرده..
انسان باید یه سبک زندگی رو برای خودش جذاب و پر رنگ کنه.. وگرنه سبک زندگی های سطح پایین تر انسان رو اسیر خودش میکنه..
نمیدونم الان وضعیت ارتباط صنعت و دانشگاه در ایران در چه حدیه، چون دیگه مدتهاست دانشجو نیستم و نمیدونم در این حد ارتباط با صنعت برقرار شده که استاد خودش پروپوزال بنویسه برای رفع یک نیاز صنعتی، و بعد از تصویب پروپوزال، بر اساس اون دانشجو بگیره؟.. یا هنوز این مسائل در حد تشویقی و اختیاریه و هنوز دانشجو باید پروپوزال بنویسه و فقط کاری اسمی یا حداقلی و در راستای کارهای پایان نامه انجام بشه؟.. (نمیگم همه ی چنین کارهایی حداقلیه، اما این روش مورد بحث ما نیست الان..)
مشکل اغلب دانشگاه های ایران (که همین الانش هم اگه مکانشون رو به اروپا یا قاره آمریکا تغییر بدیم، جزو تاپ فیفتی ها یا بعضا حداقل بهتر از خیلی از دانشگاه های ظاهرا رنک بالای جهان حساب میشدند) اینه که ارتباط با صنعت به شکل "اجباریِ" مسأله وجود نداره.. تنها تفاوت دانشگاه های جهان با ایران در بحت پژوهش، وضعیت ارتباط شخص "استاد" با صنعت هست که همه جا وجود داره، اما در ایران خیر (حداقل به شکل گسترده و قابل توجه نیست)...
همه جای جهان استاد برای پروژه هاش به جلز و ولز میفته، چون اعتبارش زیر سؤاله و از طرف صنعت، همین استاد رو میشناسند و با دانشجوش چندان کار ندارند، این استاده که باید پاسخگو باشه.. پس استاد هم مجبوره فعال باشه و گروهش رو سر و سامون بده و حتی گاهی بیشتر از داتشجو و اعضای تیمش، دغدغه انجام صحیح کار رو داشنه باشه..
تو چنین سیستم پژوهشی، نقد کار دانشجو و پزوهشگر هم صورت می گیره، و کار، مهم جلوه میکنه، چون یه تیم براش تمام وقت زحمت کشیده و همه تلاش خودش رو کرده که کارِ کامل و نتایج معتبری ارائه بشه.. همه اینها هم به خاطر در خطر بودن اعتبار استاد بوده..
اما در ایران، همه بار کار پژوهشی به عهده دانشجو هست.. استاد میتونه بگه به من چه، وظیفه داتشجوئه.. چون اعتبار استاد که زیر سؤال نیست.. و دیگه به سطح انسانیت خود استاد برمیگرده که چقدر وقت بذاره و راهنمایی کنه یا احیانا نقدی به کار دانشجو انجام بده و.. (حتما اساتیدی هستند که انسانیت بالایی دارند و همینطور خوب عمل میکنند، اما به هر حال، کار، وظیفه دانشجوئه و استاد فقط راهنماست این وسط. که اصلا کافی نیست و تفاوت وضع پژوهش در ایران با همه جهان همینه..)
امیدوارم بحث ارتیاط با ضنعتی که در ایران داره کم کم بهش بها داده میشه، به سمت اجباری شدن این ارتباط بره، اونم قبل از اینکه دانشجوهای ارشد و دکترا پذیرش بشن.. تا پژوهش به سمت هدفمندی پیش بره و استاد هم که هسته مرکزی یک سیستم پژوهش کارآمد هست، آنچنان که باید، به تکاپو بیفته حداقل برای حفظ اعتبار خودش و پیشبرد تمام و کمال کار علمی.. (یا حالا نیت های سطح بالاتری که میتونه به لحاظ انسانی و .. داشته باشه..)
*** البته این رو هم بگم که اون چیزی که من خودم میپسندم، یه چیز بینابینیه.. یعنی نقد و نظارت مداوم و فشرده رو نمیپسندم.. به نظرم نظارت و نقد کار دانشجو و سایر اعضای تیم بهتره هر دو یا سه هفته یکبار باشه، تا استقلال کسی که کار پژوهش رو انجام میده هم حفظ بشه و در عین حال، نظارت هم وجود داشته باشه تا کار در مسیر درستی قرار بگیره و پیش بره..