خط هدف

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد....

خط هدف

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد....

۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیاست» ثبت شده است

- انسان موفق همیشه و از همون اوّل، فقط به اون چیزی که خودش میدونه اهمیت میده و توجه میکنه، درست رو تشخیص میده و دیگه فقط اونو میشناسه و طبق اون دنیا رو می بینه و برای همین همیشه خوشحال و موفّقه؛ و گوش دادن به نظرات دیگران (عادی) تو اون زمینه تو زندگیش جایی نداره و اینو کار پوچ و سطح پایینی میدونه و اصلا نمیبینه و نمیشنوه.... فقط نظرات خودش (که با عمق قلبش به یقین رسیده و بهترینهاست و میدونه درسته) رو می بینه و میشناسه....

- فقط به چیزای دلخواهش فکر میکنه و توجه داره و طبق اون زندگی میکنه و پیش میره....

تو فقط بگو چی دوست داری....، خوشت میاد چه طوری باشه....؛ چه کار داری که اون چیز وجود خارجی داره یا نه؛ فقط مشخص کن چی واقعا از ته دل راضیت میکنه و با شناخت خودت از خودت و عمق وجودت سازگاره و با داشتنش سر جات قرار میگیری و خودت میشی...؛ و متناسب با اون مسیر عمل کن، طوری که انگار همین الان داریش و برات رزرو شده.... اون چیز برات ایجاد میشه.... نباید از اول چیزی باشه که برای رسیدن به اون برنامه ریزی کنیم، بلکه ابتدا باید چیز خاصی رو بخوایم که (که زندگی طبیعی و لذت بخش خودمونو در اون حدّ عالی می بینیم) و سپس اعمالمون رو متناسب با اون سطح تنظیم کنیم، و بعد این اعمال به امر خدا منجر به ساخته شدن اون چیز میشه (یعنی خدا برای ما اون چیز رو می سازه و ایجاد می کنه)؛ اون چیزی که ایجاد میشه، نتیجه اعمال ماست....

و زندگی این است....: یه چیز مهم رو در اوج لذت و با شناخت خودت از خودت میخوای و فقط اونو میبینی و میشناسی (بدون توجه به دنیای خارج از وجودت)....، طوری که رسیدن به اون رو از بدیهیات زندگی خودت و در عین حال در اوج لذت و مهم بودن میدونی؛ اعمالت متناسب با اون مسیر تنظیم میشه....؛ و اون نتیجه متناسب با هدفی که نوک پیکان اعمالت نشونه رفته بود، ساخته میشه.....

زندگی یعنی همین....

 

 

 


هر انسانی که شما می بینید، نتیجه یک سری خصوصیاتیه که از بچگیش تا حالا روشون مداومت کرده و تا حالا ادامه شون داده.... منم تا چند سال پیش که هنوز تو مسیر طبیعی زندگیم فاصله ننداخته بودم، همه چیز تو اوج بود.... دیگه همه چیز جا افتاده بود و تو عمق و مولکول مولکول وجودم تثبیت شده بود. مسیر زندگیم مشخص بود.... افرادی که حتی خیلی کم این حالتو داشتند، تا حالا ادامه اش دادند و به نتیجه شون رسیدند؛ اما من که تو اوج ماجرا بودم، فاصله تو زندگیم انداختم و الان چند ساله که از اون اوج حالت تثبیت شده وجودیم فاصله گرفتم.... تو مسیرم فاصله افتاده و دیگه یک مسیر مشخص نیست، بلکه چندین مسیر مد نظرمه که خیلیاش الان وقتشون نیست و فقط دور خود چرخیدنه....

 

کاش امکان بازگشت و جبران گذشته ها وجود داشت....

 

حاضرم برای جبران گذشته ها از اول درس بخونم و رتبه 1 کنکورها بشم....؛ به این فکر می کنم که برم دوباره یه ارشد دیگه بخونم، یا برم پزشکی بخونم که یکی از مهمترین علائقمه، و از اول با همون روحیه خاص خودم مسیر جدید رو به بهترین شکل همیشگیم برم....؛ اما مسأله اینجاست که دیگه برای این جور کارا دیر شده؛ تا این راهی رو که رفتم به آخرش نرسونم، هر راه دیگه ای که شروع کنم با اعصاب خوردی و سردرگمی همراهه، و همیشه این حالت هست که سن من برای این مقطع بالا رفته....، من که همیشه برام خیلی مهم بود که کوچیکتر از همه همکلاسی هام باشم و زودتر به اون مقطع رسیده باشم (که البته الان هم تلاشم در همین راستاست)، الان برام غیر رسمیه (و بیشتر به شکل بازیه) که واقعا بخوام قبل از تموم کردن مسیری که تا حالا توش پیش رفتم، تو رشته یا مقطع دیگه ای پا بذارم....

 

انگیزه لازم رو برای خارج رفتن ندارم و لازمه یکی باشه که تو این دوندگی های یکساله برای پذیرش گرفتن و آماده کردن مدارک همراهم باشه و هلم بده....  برای شخص من، دانشگاه تهران یا شریف خیلی بهتر از دانشگاه های خارج هستند، دانشگاه های خارج فقط امکاناتشون بیشتره و امکانات برای من معیار مهم و تعیین کننده ای نیست. البته چون رشته ما تو ایران دکترا نداره، خوب بود اگه میشد جای دیگه ای دکتراشو گرفت، اما من چون هنوز برای گزینه های داخل به بهترین شکلش اقدام نکردم....، به نظرم به فکر خارج رفتن پوچ و نادرسته....

 

نباید میذاشتم فاصله بیفته....، الانم تنها راهش اینه که ضربتی پیش برم....، بهتره فعلا شاخه به شاخه نپرم و تمرکزم رو رو کار اصلیم (مقاله ها و پایان نامه) بذارم، جوّ خاصم که .... برگرده، خوندن درسها هم کاری نداره و براشون دیر نمیشه.... فعلا یه مدت فقط فکر کن همین پایان نامه و مقاله هاست.... و با خوشحالی و نشاط (ناشی از خط فعلیت: لذت بهترین بودن در تعداد مقاله ها و سریع و عالی تموم کردن پایان نامه ات) زندگی کن.... فعلا فقط رو کار اصلی تمرکز می کنم و به خودم برنامه فشرده تمام سال رو نمیدم، برای اونا دیر نمیشه، فعلا همین روش یک ثانیه ای رو دائماً برای پایان نامه و ارسال مقاله ها برای استاد به کار بگیر و فقط رو پایان نامه و البته ریاضی تمرکز کن، انگار که مثل سایر دانشجوهای ارشد فقط این پایان نامه رو داری...، تا جوت کامل.... بیاد و اون وقت دو ثانیه ای کل کارای جانبی دیگه تمومه(....)

 

یه مطلبی خوندم که یه جاهاییش به نظرم درسته، و راجع به اصول برنامه‌ریزی و کنترل ضمیر ناخودآگاه یه سری مسائل رو میگه:

1. اصل خود هوشیاری (که در واقع همان مراقبه است....): انسان باید در هر لحظه مراقب خود باشد و بداند که ضمیر ناخودآگاه چه سیگنالی را از طریق حواس پنجگانه و یا فکر دریافت می‌کند....

2. اصل استفاده از قدرت سوال: هر سوالی که انسان از خود می‌کند، بازتاب خاصی در روحیه و فکر او ایجاد می‌کند. وقتی کسی از خود سوال می‌کند «چگونه است که من خوشبختم؟» نفس این سوال روحیه‌اش را شاد می‌کند و به او این را القا می‌کند که: «آری، من خوشبختم.» و این تاثیر بسیار مهم هر سوالی است که انسان از خود می‌کند. برای مثال اگر از شرایطی خوشتان نمی آید، بهتر است از خود سوال کنید «چگونه می‌توانم شرایط را زیباتر کنم؟»
باید بدانید که کیفیت زندگی شما را نوع سوالاتی تعیین می‌کند که از خود می‌پرسید: "چطور است که من ز... فرد ج.... هستم؟...."، "چطور است که من ر.... 1 همه ج.... هستم؟...."، "چطوره که من در 1 ث.... 100 کار د.... و ای.... رو انجام میدم و تموم می کنم؟...."، "چطوره که من در کمت.... زم.... در حد 20 میخ.... و ف.... می کنم؟...."، "چطوره که من اینقدر ل.... و خ....ا.... هستم و با اون شلو.... نسبتا دمپاگ.... و س....ت بی نهایت و شور و انرژی زیاد، با نشاط و روحیه زبانزد هستم و از همه ج...ترم؟...." (....)

3. اصل استفاده از قدرت تمرکز: انسان در هر لحظه به هر آنچه تمرکز کند، بازتاب آن را در روحیه و فکر خود حس می‌کند. کسی که به‌طور مرتب به زیبایی‌های زندگی و نقاط لذت بخش تمرکز می کند، زندگی‌اش قرین سعادت و موفقیت می‌شود و این خاصیت تمرکز است. همه کسانی که به موفقیتها می رسند، نشاط درونی داشته و برق چشمانشان در اکثر مواقع قابل توجه است؛ که دلیلش این است که هر چه که هستند، این اصل که یکی از مهمترین اصول زندگی است را رعایت کرده اند و آن اینکه هر چیز مرتبط به خود را بهترین و زیباترین دیده اند و نسبت به آن با شور و شوق (درونی) رفتار کرده و قدرشناس خوشبختی های خود بوده اند. اینها تمرکز سوزان روی مهمات زندگی خود داشته و این حالت در وجود آنها نهادینه شده و تمام ذهن و فکر و وجود آنها را پر کرده است....

4. اصل استفاده از جملات تاکیدی و تصدیقی مثبت: از جملات تاکیدی مثبت به گونه‌ای که ویژگی خوب شما را تصویر کند، استفاده کنید. نمونه جملات: "من هر روز خوشبخت تر هستم. چقدر من هر روز خوشبخت‌تر و سعادتمندتر می‌شوم. من همواره در هر کاری موفق و پیروز می‌شوم. سراسر وجودم غرق در انرژی و شادی است. من همواره منتظر اتفاقات خوب در زندگی‌ام هستم. همواره از وجود و چهره من نشاط و انرژی ساطع می‌شود. من در کمال آرامش به سر می‌برم و همواره روحیه‌ای شاد و چهره‌ای خندان دارم." ن همون د است که "بسیار شج....، بسیار پرر....، بسیار با شور و انرژی و با نشاط، بسیار عالی ح.... میزنه.... (بخش بخش و هر بخش موجی و گاز دادن در نقاط مختلف جمله و با شج.... نمایان ح.... زدن و....)، در خط مستقیم که فقط متشکل از د... و ای.... است با س....ت ن.... پیش میره و روش سر می خوره و اونقدر تمرکزش روی اصل ماجراست که پوچیات اطرافش رو اصلا نمی بینه و همیشه با نشاط و سرزنده است و.... (....)

5. اصل تصویرسازی ذهنی: هنگامی‌که شما تصویری در ذهن خود ایجاد می‌کنید، عین این تصویر روی ضمیر ناخودآگاه اسکن شده و بر ضمیر ناخودآگاه شما تاثیر می‌گذارد. این تصویرپردازش شده و مفهوم آن تصویر در دنیای واقعی زندگی شما عینیت بخشیده می شود.... تصویرسازی ذهنی یکی از بهترین شیوه‌های برنامه‌ریزی و هدایت ضمیر ناخودآگاه است. موفق‌ترین انسان‌ها کسانی هستند که بیشتر و بهتر از بقیه توانسته‌اند در ذهن خود تصویرسازی مثبت و در جهت هدف بکنند. خواسته خود را با دنیایی از هیجان و اشتیاق به اشتیاق سوزان برسانید. همانطور که در روایات آمده است، هنگامی‌ که خدا را برای خواسته‌ای صدا زدی، باید این‌گونه باور داشته باشی که آنچه را از خدا خواستی، در پشت در است و تو می‌توانی آن را برداری.

 

مطلب فوق با استفاده از این منبع است:

http://www.salamat.com

 

 

چرا انسانها شبیه هم نیستند؟ تفاوتشون در چیه؟ اگه یه نگاه به اطرافتون بندازید، متوجه میشید که تنها تفاوت افراد مختلف با هم، فقط  در یه چیزه: اینکه مهم زندگیشون چیه. اینکه چی به نظرشون پوچه و ارزش اون تو زندگیشون صفره؛ و چی براشون در حد مسأله مرگ و زندگی مهمه.

اگر چیزی واقعا برای کسی مهم باشه، روش تمرکز سوزان داره؛ طوری که تمام فضای ذهنش رو پر می کنه و در نتیجه کل زندگیش و دیدگاهش رو می سازه....؛ و اگر این مهم همون چیزی باشه که واقعا براش مهم و با ارزشه، دیگه پوچیات و سطح پایین ها رو اصلا نمی بینه، و همه چیز رو سر جای خودش و در حد ارزش خودش می بینه، و زندگیش از همه پوچیات خالی میشه و با نشاط واقعی و نهایت سرزندگی (همونطور که از زندگی یک انسان همین انتظار میره) زندگی می کنه. همه ناراحتی ها به دلیل عدم تمرکز سوزان روی مهمات زندگی و توجه به چیزهای دیگر است.... در حالیکه از یک انسان به طور نرمال انتظار میره که از همان ابتدا فقط روی مهمترین های زندگی اش تمرکز سوزان داشته باشد و سایر مسائل را تحت الشعاع آن بشناسد....

ناپلئون هیل میگه: اشتیاق نقطه ی شروع تمام موفقیت هاست.... انسان سرنوشت (شگفت انگیزی) می تواند داشته باشد اگر هدف بزرگی را انتخاب کند و آنقدر بر سر آن بایستد تا تمام فکر و ذهن او را مشغول کند.

 مرحله بعد بدیهی سازی و اوج خ...ب... در حد بی نهایت است....

 

 

برای ن.... یک سری چیزها اصلا وجود ندارد (مثل فلان از اون طرف)

کسی که در مسیر خودش محکم در حال حرکت است، نظر دیگران را (جز موارد استثنایی) پیگیر نمی شود،؟ چون مهم این است که انسان در مسیر خاص خودش که بهترین است، به اوج و انتها برسد.... و فقط روی مسیر خودش متمرکز است....

در مورد آنچه دوست نداری، راهی نیست جز اینکه خط اصلی زندگی را قطع نکنی و فقط از ته دل آن مورد ناخوشایند را قبول نداشته باشی و کنار بزنی و به جایش روی باورهای خودت تصویرسازی لذت بخش داشته باشی...

 هیچ چیز مهمتر از این نیست که هر روز صبح تا شب و شب تا صبح در کنار خط اصلی زندگی، روی نکات کلیدی مربوط به خودت و باورهایت که تو را در اوج لذت روش خودت قرار می دهند، تمرکز کنی و با لذت و خوشحالی از خودت تصویرسازی های مربوط به بهترین بود خودت را داشته باشی....

همیشه تنها راه اینه که اون چیزی که نادرسته و اعصابت رو خورد می کنه رو فقط ولش کن و اهمیت نده و فقط تو دلت قبولش نکن و با اخم ردش کن و فراموش کن تا کم کم از بین بره، و اون چیزایی که باور و عقیدته، تا پررنگ بشه و کم کم جای پوچیات رو بگیره و به صفر برسوندشون....

اگه میخوای به اصل سطح حداقلی ن....ی برسی، باید از مسیر نوری که (از نوع مسأله ح....) به تو داده شده و از نوع فهم بدیهی و درونی و عمقی است بروی و به سایر مسائل مادی و حرف مردم و شرایط اطراف و آنچه برای دیگران طبیعی است و برای تو اعصاب خورد کن، دوری کنی و فقط اهمیت ندهی و به کار خودت مشغول شوی تا یادت برود، و دوباره در مسیر نور پیشروی کنی. یادت باشد که انسان فقط در شرایطی از چیزی یا حرف کسی (هر چند حرف اشتباه یا سطح پایین باشه) ناراحت میشه که خودش در سطح بسیار پایینی باشه و از سطح خودش فاصله داشته باشه، پس بدون توجه به مواد و شرایط اطراف، فقط در مسیر باریک نور حرکت کن و بدان که غیر از آن سطح اصلی که با مسیر نور می رسی، دیگر هیچ چیز (عادی) وجود ندارد و باد هواست و اصلا نشناسشان و فقط حواست به مسیر نور باشد....

کسی که در مسیر نور حرکت می کنه، با توجه به مقصد و اهدافش که در اوج و بالاترین سطح ممکنه، دیگه مسیرش با مسیر دیگران (عادی) که اغلب آن پوچ است، تداخل پیدا نمی کند، و نشونه اش این میشه که چون خودش حتی به اندازه گرد و غباری در معرض آسیب مسیر آنها نیست، با خوشبینی درباره شون نظر میده و میگه: حتما منظور او (عادی) چیز دیگه ای بوده....

یه خصوصیتی که مسیر نور داره اینه که بعضی چیزها (مثل ح.... و غیره) در این مسیر، بی نهایت عمیق و درونی هستند، آنچنان که فقط درک لحظه ای از آنها کافی است و بیش از آن زیان بخش است.... در مسیر نور خیلی از کارها که برای دیگران جای بحث دارد، فقط به عنوان پیامد و از طریق یک اشاره لحظه ای کوتاه و درونی انجام می شود و دیگر مسأله تمام شده است و کانون توجه، چیزهای مهم و اصلی است.

 و در دنیای نور بعضی مباحث اصلا جایی ندارد.... چون (از طرف انسانهای عادی) آنقدر سطح پایین و لجن هستند که: یا نگاه به مسیر نور و یا نگاه به آنها....، و نور که هست، آن یکی جایی ندارد و اصلا معنا ندارد و وجود ندارد (مثل مبحث قبل). در واقع شدت و جاذبه نور آنقدر زیاداست که به طرف خود جذب می کند و چیزهای پوچ را اصلا نمی بینی. به همین دلیل اون موقع ها بعضی مباحث و عنوان بحث های پوچ مردم (که در حقیقت و دنیای نور اصلا وجود خارجی ندارند و وقت تلف کردن برای هیچ هستند) برایت چندش آور و بی معنی بود و از آنها فراری بودی و از این بابت که مثل آنها درگیر این پوچیات نیستی، خوشحال بودی..... 

ن.... همون د....است که:....  (خودشناسی.....)

محل س نذاشتن به ن عادی درتمام ابعاد و لایه های وجودی، مهمترین خصوصیت زیرزمینی است که ن.... با آن شناخته می شود 

 

 

حقیقت همیشه همونه که از صمیم قلب خوشحالت میکنه....

اگه خواستی تشخیص بدی که حقیقت و راه درست کدومه، ببین که اوج عزت نفس رو برات میاره، چون مسیر صحیح که به انتهای حقیقت میرسه، همون مسیر افزایش عزت نفس و خودباوریه، چون هر چی رو عزت نفس کار کنی بازم

 

سطح بالای ایمان و سطح اصلیحداقل ن....(/آن سه مورد....

فقطانسانیت را شناختن..............

همه خوشبختیها و اصول ن.... با هم............... و از اون وروبوم اصولت بیفت از نظر بدیهی سازی درونی..........

فقط هر چی من بگم (توجه به خود ن.... نه مردم......

1. باورسازی درونی

2. بدیهی سازی درونی

 

چه بخوای چه نخوای، فعلا به دلایلی تو این مرحله ای.... تا وقتی در اثر حرکت در حالات جدید و بهترت تو خط اصلی قرار بگیری و دوباره زندگیت رو روال بیفته و به اوج برسه، موارد زیر رو رعایت کن:

- فعلا تو شرایطی نیستی که پوچیات درست نما برای همیشه از اطرافت محو شده باشند؛ کاری که باید بکنی اینه که: فقط کاری به کارشون نداشته باش و رو اصل تمرکز کن، بدون تلاش و تأکید برای اثبات درستی یا نادرستی چیزی.... فقط نگاهت رو بدون اصرار و فشار رو دیدگاه اصلی و همیشگیت (فقط انسانیت) نگه دار و بذار تا جا افتادن کامل مسیر کلی نگرانه و سطح بالانگرانه اصلیت همه چیز.... رو هوا باشه و فعلا عجله ای برای ته نشینی سریع و کوتاه مدّتش نداشته باش.... این زمان لازمه تا از مسیرهای پوچ این چند سال فاصله بگیری و کم کم .... وارد مسیر اصلی بشی....

-به خاطر ناراحت بودن از وضعیت بی ثبات فعلی، همه چیز رو به هم نزن.... وضعیت ناپایدار و آشفته فعلی رو تحمل کن و همچنان مثل گذشته خط مستقل خودت رو در کنار پوچها و سطح پایینهای احتمالی ادامه بده و هیچ تلاشی برای درست کردن یا آموزش آنها نکن....

  - الان با توجه به اینکه هنوز همه چیز.... رو هواست و هنوز ته نشین نشده، تا قبل از سفت شدن و شکل گرفتن کامل، وقت ساختن تصورت از خودت و اصول و دیدگاه هاته.... چاره ای نیست، همیشه بازگرداندن کلیات و اصول مهم و اصلی با این حالات بینابین و بی ثبات مواجهه تا این چندین سال دوری از نگاه صحیح و همیشگی و اصلیت جبران بشه.... پس وقت خوبیه که حالات و تصور اصلیت از خودت رو نهادینه کنی و زندگیتو شکل بدی:

- ندیدن یک سری افراد و پوچیات به معنی واقعی.... آنهایی که متناسب با راه و مسیر صحیح تو رفتار نمی کنند، (به جای درست کردنشون) کنار بزن و برای همیشه و از ته وجود دیگه نبینشون....

پر کردن همه زندگیت از اون چیزایی که می دونی زندگی تو در غیر از اونا معنی نداره.... حسش هم که نیست، اما حداقل ظاهر زندگیت رو تا تثبیت موقعیت حفظ کن.... قرار بذار که یک سری اصول و تصورات از خودت رو به شکل بازی لذت بخش دنبال کنی:

- من که زندگی ندارم....، پس منم تا اطلاع ثانوی و برگشتن به اوج حالات اصلی و دلخواه، تصورم از کل زندگی جز این دو مورد نیست:

- (رسیدن به این باور که: ) تمام 24 ساعت شبانه روز رو مثل 2 ساعت یا 2 دقیقه می بینم که توش بدون سر بلند کردن از روی ک.... د.... یا کارهای مرتبط با د.... مثل م.... و پ....ها، با س.... ن.... مشغول د.... خ.... (یا کارهای ای....) هستم، و هیچ تصور دیگری از زندگی ندارم و از غیر از این حالت در زندگی بی خبرم.... زندگی من تا اطلاع ثانوی جز این حالت نیست.... نگران زندگی
نکردنت نباش، این همه به هدر رفته....، بذار مدتی هم اینطوری بگذره و هدر بره....

- پس تا اطلاع ثانوی، کل زندگی یعنی: تمام 24 ساعت = 2 ساعت غرق د.... بودن (یا غرق حالات ای.... بودن) بدون خبر داشتن از غیر آن.... مسلما س.... ن.... در این روش در انجام کارهای د.... یا ای.... و اتمام و نهادینه کردن فشرده صدها مورد از اینها در کمترین زمان ممکن (2 دقیقه) نقش کلیدی دارد.

 

هنوز از نتیجه انتخابات تو شوکم.... اصلا انتظارشو نداشتم....، اما به هر حال مردم خودشون این انتخاب رو کردند و واقعیت اینه که الان این انتخاب صورت گرفته، و دور جدیدی داره شروع میشه که مسئولیت مردم مومن ایران رو هم برای مراقب اوضاع بودن و واکنش نشان دادن های به موقع، احتمالا بیشتر میکنه....

جدای از بعضی سیاسی بازی هایی که بیشتر به کارای بچگانه شبیهند، باید بگم بحث سر این حرفها نیست؛ ناراحتیها و دلخون شدنها از اینه که چطور شد که مردم بعد از اون همه چیزهایی که 4 سال پیش از عده ای دیدند، دوباره به آن سمت گرایش نشان دادند؟ اصلا عجیبه و انتظارش نبود.... البته این انتخاب در اصل حرکت رو به جلوی ایران خللی وارد نمیکنه، اما فقط جای تعجب از این انتخاب وجود داره....
البته امیدواریم آقای روحانی اون طوری عمل کنه که باید.... نباید پیشاپیش قضاوت کرد....

نکته آخر اینکه خیلی از مردم از همین الان دلشان برای دوره احمدی ‍نژاد تنگ شده است (نه فقط ایرانیها، که بعضی از خارجیهایی که طرفدار ایران بودند هم از رفتن احمدی ن‍ژاد ناراحتند....) شاید باید این چهار سال باشد تا بعضی مردم قدر احمدی نژاد را بیشتر بدانند. آقای احمدی نژاد اشتباهاتی داشت....، اما در اصل خط مشی و نیت خوبش بحثی وجود ندارد، و اشتباهاتش سبب نمی شود که بگوییم رئیس جمهور خوبی نبود، بلکه یکی از مناسبترین افراد برای ریاست جمهوری ایران بود و خوبیهایش خیلی بیشتر از اشتباهاتش بود.... امیدواریم چهار سال دیگر، یا خود احمدی نژاد را به عنوان رئیس جمهور ایران ببینیم یا کسی بهتر از او را....

 

باید قبول کنی که آفرینش انسان طوریه که اگه رو یه چیزی تمرکز کنه، همه چیز رو از اون دریچه می بینه و دیگه بخواد و نخواد چنان باورش میشه که فکر می کنه درست همونه.... در حالیکه همین انسان اگه روز بعدش رو یه چیز دیگه تمرکز کنه، به مرور زمان باورش میشه و خواه ناخواه از اون طریق به دنیا نگاه می کنه و 100درصد نگاهش به زندگی برمی کرده، طوریکه چیزایی که روز قبلش به نظرش درست بود، کاملا پوچ و نادرست جلوه می کنه.... و همیشه درست همون چیزیه که تو از عمق وجود ازش لذت میبری و با تمام فطرت و وجودت میپذیریش، یعنی با لایه های عمقی وجودت مچ میشه و به یک باور آرامش بخش می رسی.... همیشه مطمئن باش فقط همون چیزی که ازش لذت میبری حقیقت داره....

پس اگه چیزی ناراحتت کرد، اولا سریع و با بی اعتنایی و چهره در هم کشیدن (که مخالفتت رو باهاش نشون میده) پسش بزن، و همزمان رو چیز مخالفش که خودت قبولش داری تمرکز کن. اگه شرایط طوری بود که نمیتونستی نگاه مورد قبول خودت رو سریع و کامل جایگزین کنی، این همه به در و پیکر کوبیدن و زندگی رو نابود کردن نداره؛ بلکه فقط فکر کن اصلا چیزی با اون موضوع تو دنیا وجود نداره، و کاملا اون مباحث (چه دید درست و چه غلط) رو از زندگیت پاکش کن. و به سایر اصولت که هنوز در اوج و در حد عالی هستند، با تمام وجود بپرداز.... طبق همون اصلی که در بالا ذکر شد، با گذشت زمان همون نگاه درست مورد قبول خودت کم کم جایگزین میشه و همه وجودت رو پر می کنه، چون چه بخوای و چه نخوای، همون اصل درسته و تو عمیقا و فطرتا باورش داری.... پس نگران از دست دادنش نباش و فقط تا اطلاع ثانوی تمرکزت رو از اون موضوع کلا بردار و حتی به درستش هم فکر نکن و کاملا از زندگیت پاکش کن. باید بپذیری که این تنها راه ممکنه و همیشه باید بهش عمل بشه....

اینم بدون که اگه اینطور اعصاب خوردیها برات پیش میاد، تقصیر خودته و یکی از دلایل مهمش زیاده روی هاییه که تو تمرکز به چیزهای پوچ اطراف یا تمرکز رو بیراهه ها می کنی.... یادت باشه تفاوت این همه انسانهای خوشبخت و بدبخت عالم تو همین تفاوت در زاویه دیدشونه. اگه راست میگی و چیزی رو میخوای، فقط باید نسبت بهش بی توجه باشی و درحالیکه قبولش نداری، بلافاصله بزنیش کنار، نه اینکه درباره اش وقت بذاری یا بحث کنی و بخوای کسی رو توجیه کنی....

راه مستقله و انسان عاقل هیچ وقت با لو دادن اسرار و چیزهایی که بیشتر از دیگران فهمیده، دست و پای خودش رو به دیگران گره نمی زنه، بلکه حتی در رد شدن از کنار بدیهای دیگران هم احتیاط به خرج میده که خودش و دستاوردهاش لطمه نخوره، و فاصله لازم رو حفظ می کنه. و نگاهش همواره رو به بالا و پیش روست و به اشتباهات دیگران زیاد گیر نمیده، چون طبق اصل فوق الذکر همه چیز به دایره نگاهت و اطرافیانی که در باورت به طور عمدی و ارادی برای خودت دست و پا می کنی وابسته است....